

برنامه گفتگوی علمی بسیج در رابطه با نحوه مقابله با جنگ نرم با حضور احمدی(تهیه کننده)، یزدانیان(کارشناس مجری)، دکتر حسین نصیرزاده(دانش آموخته سیاسی و فرمانده بسیج کارکنان وزارت علوم)، دکتر مهدی رحمانی(دانش آموخته حقوق و فرمانده بسیج کارکنان دانشگاه خوارزمی) و نوید کمالی(کارشناس ارشد رسانه و فعال رسانه ای).
در این برنامه با حضور خبرگان علمی و نخبگان فناوری نظامهای حاکم در حوزههای مالکیت فکری، توسعه علمی و پیشبینیهای آتی علم و فناوری با هدف روشنگری و امید آفرینی مورد تحلیل و واکاوی قرار خواهد گرفت.
امروزه، فضای مجازی به مثابه یک بستر تولید و تبادل اطلاعات به یکی از فراگیرترین رسانههای تاریخ تمدن بشر بدل شده است؛ چرا که بر اساس ارزیابیهای صورت گرفته، تنها در طول یک روز 5/2 کوالیتون (ده به توان هجده) بایت داده در فضای مجازی تولید و تبادل میشود، اما نکته اینجاست که تنها بخش محدودی از این حجم دادهها برای افکار عمومی اهمیت دارد و باقی آن صرفاً در سامانههای نرمافزاری و اطلاعاتی برای استفادههای آتی مانند داده کاوی و جاسوسی ذخیره میشود.
اخبار و تحلیلهای رسانهای یکی از انواع دادههای پر کاربرد و پر مخاطب تولید شده در فضای مجازی است؛ به طوری که بر اساس نتایج بیشتر پژوهشها امروزه فضای مجازی به مهمترین منبع دریافت خبر و تحلیل نوع بشر بدل شده است و حتی در کشور ما نیز کانالهای خبری مجازی بیش از سایر انواع سنتی رسانههای خبری مورد توجه قرار گرفتهاند.
با ظهور شبکههای اجتماعی، رسانههای خبری مجازی و البته غیر رسمی به دلیل شکستن انحصار رسانههای رسمی و سنتگرا با اقبال افکار عمومی جهان روبهرو شدند؛ چرا که مدیریت ناکارآمد، غیر روزآمد و سنتی حاکم بر عمده رسانههای رسمی دیگر قادر به تأمین نیازهای اطلاعاتی مخاطبان نبود و به همین دلیل با ظهور رسانههای غیر رسمی مجازی، تودههای مردم با علاقه به استفاده از آنها روی آوردند؛ چرا که به واسطه این رسانهها میتوانستند به اخبار و اطلاعات مورد نیاز و علاقه خود فارغ از چارچوب کند و پر ملاحظه رسانههای رسمی دست پیدا کنند.
با این حال در طول چند سال اخیر پس از مشخص شدن رویکردهای انحصارطلبانه غولهای بزرگ عرصه رسانه و فناوری جهان از جمله گوگل و اپل، نخبگان سیاسی و اجتماعی جهان با این واقعیت تلخ روبهرو شدند که وابستگی افکار عمومی به فضای مجازی و رسانههای مبتنی بر آن عملاً آنها را در یک اکوسیستم اطلاعرسانی بسته و مدیریت شده قرار داده است که مهمترین آسیب آن مدیریت ادراک کاربران از طریق مافیاهای سیاسی و اقتصادی است.
این موضوع آنقدر به نقل داغ محافل نخبگانی جهان بدل شده است که باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکا نیز به آن واکنش نشان داده و در یک مصاحبه بیسابقه شبکههای اجتماعی را بزرگترین تهدید علیه دموکراسی معرفی کرده است.
وی در مصاحبه اخیر خود به موضوع «زوال حقیقت» یا Truth Decay اشاره کرده و عامل آن را فضای مجازی و به طور خاص پلتفرمهای بزرگ رسانهای مانند فیسبوک و گوگل معرفی کرده است.
این اعتراف دیر هنگام اوباما و تأکید او بر نقش انکارناپذیر ابر رسانههای مجازی غرب در انتشار اخبار جعلی و فریب افکار عمومی در حالی صورت گرفته است که وی خود پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری سال 2009 را مدیون حمایت شبکههای اجتماعی است و در طول دوران هشت ساله حضور خود در کاخ سفید بارها کشور ما را به دلیل ادعاهایی مانند «محدودسازی اینترنت» و «تلاش برای جلوگیری از انتقال آزاد اطلاعات» مشمول فشار و تحریم کرده بود، اما هم اکنون علاوه بر ممنوعسازی حضور فرزندانش در شبکههای اجتماعی، از فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بزرگ به عنوان عوامل زوال حقیقت در جامعه بشری یاد میکند و خواهان عبور از شرایط فعلی پیش از افول آمریکا میشود!
بدون شک تعمیق و تأمل در اعتراف اخیر رئیسجمهور سابق آمریکا و تأکید وی بر نقشآفرینی فضای مجازی و اکوسیستمهای رسانهای انحصارطلب در بروز و تشدید شکافهای سیاسی و اجتماعی آمریکا میتواند به تقویت منطق حمایت از توسعه شبکه ملی اطلاعات در کشور ما کمک کند.
هر هفته در بین اخبار اقتصادی شاهد ظهور و بروز و البته برجستهسازی موضوعاتی هستیم که اگر چه مستقیماً ماهیت اقتصادی ندارند؛ اما ریشه آنها به مشکلات اقتصادی و معیشتی برمیگردد و در نتیجه فراگیری مشکلات اقتصادی، افکار عمومی در واکنش به موضوعات اجتماعی و سیاسی انسجام و اتحاد بیشتری یافته و در قالب درد مشترک واکنش قابل توجهی از خود بروز میدهد.
برای نمونه، اگر در ماجرای تخریب خانه آسیه پناهی، پیرزن کرمانشاهی به دست عوامل شهرداری کرمانشاه برخی افراد، مسئولان و رسانهها توانستند به صورت حداقلی در دفاع از عملکرد شهرداری و حتی لزوم اجرای قانون سخن برانند؛ اما در واکنش به ماجرای تخریب منزل خانواده بندرعباسی دیگر خبری از این دست حمایتها نبود و یکصدا تمام افکار عمومی، رسانهها و البته مسئولان از لزوم برخورد سخت با عاملان و آمران این ماجرا سخن گفتند و اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیسجمهوری نیز با صدور ابلاغی از استانداران سراسر کشور خواست پیش از تخریب منازل مردم نسبت به «تأمین سرپناه مناسب برای افراد ساکن» اقدام کنند، موضوعی که قطعاً بدون یک ابلاغیه و دستور نیز باید مد نظر مسئولان محلی کشورمان باشد!
البته اگر کمی موشکافانهتر به موضوع نگاه کنیم، در خواهیم یافت که ماجراهای پر حاشیه سالهای اخیر به ویژه مواردی، مانند تخریب منازل اقشار کم درآمد ناشی از تداوم نگاه سنتی به مسئولیت و دولتداری در کشور ماست.
به عبارت دقیقتر، در شرایطی که فضای اطلاعاتی و رسانهای کشور تحت سیطره رسانههای غیر رسمی و عمدتاً مجازی است. متاسفانه در نگاه برخی مدیران و مسئولان، افکار عمومی صرفاً کارکردی گیرنده و تبعیتکننده دارد؛ آنهم در حالی که حداقل از ابتدای دهه 80 فراگیری فضای مجازی در کشور ما موجب تقویت حضور و فعالیت رسانههای غیر رسمی و حتی فردی و وبلاگی شده است که به مدد این نوع رسانهها افکار عمومی نسبت به مسائل حاکم بر جامعه، به موجودیتی تعاملی و واکنشگرا بدل شده و بیتوجهی به این واقعیت میتواند هزینههای سنگینی را به کشور و نظام تحمیل کند.
از این رو در مدلهای نوین حکمرانی تلاش میشود رابطه مسئولان و افکار عمومی بیش از پیش نزدیک شده تا سیاستهای طراحی و اجرا شده از سوی مسئولان کمترین فاصله را با خواست و مطالبه افکار عمومی داشته باشد و از این طریق کمترین اصطکاک بین مردم و دولت شکل گیرد.
برای نمونه، در ماجرای تخریب خانههای افراد محروم اگر برخی مسئولان محلی شرایط حاکم بر افکار عمومی کشور را در نظر گرفته بودند، قطعاً ملاحظاتی را در اجرای قانون لحاظ میکردند و اینگونه برای نظام و کشور هزینه ایجاد نمیکردند؛ برای نمونه مسئولان میتوانستند برای جلوگیری از ایجاد حس تبعیض و بروز خشم و اعتراض در افکار عمومی همزمان با تخریب آلونکها، چند ویلای غیرقانونی مسئولان را که پیش از این رسانهای شده، بولدوزری و نه نرم نرمک تخریب میکردند تا احساس برابر بودن قانون برای همه در جامعه تقویت شود.
از این رو ضروری است که نهادهای مسئول و خاصه اجرایی کشور از جمله وزارت کشور بازنگاهی به روندها و شیوههای سیاستگذاری و اجرای سیاستهای خود داشته باشند و با تنظیم قواعد و دستورالعملهایی منطبق با شرایط روز حاکم بر جامعه و کشور مانع از تکرار حوادث تنشآفرین از سوی مسئولان محلی کشور شوند.
یکی از چالشهای اساسی دولتداری در کشور ما فقدان ثبات سیاست گذاری در عرصه های کلان و راهبردی است؛ چرا که دولت ها عمدتاً خود را متعهد به پیگیری طرح ها و برنامه های راهبردی دولت قبل نمی بینند.
متاسفانه در هر دوره تغییر ترکیب قوه مجریه شاهدیم که سیاست های جدیدی بر فضای سیاسی و اقتصادی کشور حاکم میشود، ضدیت با سیاست های اقتصادی و سیاسی دولت قبل به شعار دولت جدید بدل می گردد و هرآنچه به مدت هشت سال ساخته شده به یکباره در دولت جدید ویران شده و سیاست های جدیدی پایه گذاری میشود. در واقع هر دولت همانند ققنوسی تلاش می کند تا یکبار با سوزاندن داشته های قبلی خود، از نو بنایی تازه را شکل دهد و دولت بعدی نیز بالطبع همین روند را تکرار میکند!
مشهودترین و شناخته ترین مثال در این رابطه، ماجرای مخالفت دولت یازدهم با ادامه طرح «مسکن مهر» دولت نهم و دهم است. دولت نهم که در سال1384 با شعار حمایت از محرومین و کم درآمدها در انتخابات پیروز شده بود، با اجرای طرح مسکن مهر تلاش کرد تا قشرهای کم درآمد را از طریق واگذاری زمین و ارائه تسهیلات ارزان قیمت خانهدار کند.
این طرح در طول دو دولت «محمود احمدی نژاد» با هدف ساخت و ارائه 4میلیون و 400هزار واحد مسکونی به صورت جدی پیشرفت رفت و سرانجام با پیشرفتی ۷۰درصدی تحویل دولت جدید شد. این طرح در زمان خود توانست حجم زیادی از نیاز جامعه به مسکن را تامین کند و بخش قابل توجهی از مردم به لطف این سیاست خانه دار شدند؛ اما با تغییر دولت و استقرار تیم جدید در پاستور، حمایت های سابق از طرح مسکن مهر به پایان رسید.
طرح مسکن مهر به دلیل آنکه از لحاظ روانی نماد دولت قبل بود از سوی دولت جدید کنار گذاشته شد و وزیر وقت راه و شهرسازی دولت یازدهم هم رسماً افتخار دوران مدیریتی خود را عدم افتتاح حتی یک واحد مسکن مهر اعلام کرد!
در واقع اختلاف سلیقه سیاسی جریان حاکم بر دولت جدید با دولت سابق موجب شد تا نیاز دهک های پایین جامعه به مسکن ارزان قیمت نادیده گرفته شود و شرایط به شکلی رقم بخورد که امروز دیگر اقشار کم درآمد و حتی طیف گسترده ای از کارمندان دولت نیز توان فکر کردن به خرید مسکن را ندارند و جامعه اجاره نشین ها نیز هر شب با اضطراب تمدید اجاره خانه خود شب را سپری می کنند.
مثال مسکن مهر نشان دهنده عدم ثبات سیاست گذاری در دولت های کشور ماست؛ چرا که برنامه ریزیهای کلان دولت ها بیش از اینکه تابع سیاست های کلان نظام باشد، تابع سلیقه و گرایش های فردی و سیاسی سران دولت ها است.
طبیعتاً برای اصلاح این رویه غلط و پرهزینه نیازمند عبور از مدل سیاستگذاری فعلی در کشور و برجسته کردن نقش اتاق های فکر تخصصی و مستقل در سیاست گذاری های کلان کشور هستیم چرا که تجربه جهانی اثبات کرده است، دولتهای موفق دولتهایی هستند که نه براساس سلایق سیاسی دولتمردان، بلکه بر اساس طرحها و برنامه های ارائه شده توسط اتاق های فکر معتبر و متعهد به منافع ملی گام برمی دارند.
با توجه به اهمیت موضوع در ادامه به چیستی اتاق های فکر و جایگاه آنها در تولید فکر و برنامه برای مدیریت کشورها می پردازیم.
در ادبیات بین الملل به اتاق های فکر که مسئولیت طراحی فکر و سیاست های مورد نیاز دولتها و کشورها را دارند «Think Tank» میگویند، البته در کشور ما نیز عبارتی مانند پژوهشکده و اندیشکده اشاره به اتاقهای فکر دارد، به طور مثال مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی یک اتاق فکر با مسئولیت تولید فکر و برنامه برای مجلس و نمایندگان ملت است.
عبارت Think tank یا همان اتاق فکر، نخستین بار توسط نظامیان آمریکایی، در بحبوحه جنگ جهانی دوم مطرح شد؛ چراکه نظامیان برای برنامهریزی عملیات های خود در فضاهای ویژه ای جمع میشدند و در این محلها دست به تبادل نظر و تصمیم سازی میزدند. در آن ایام این محل ها به اتاق فکر معروف بودند و به مرور زمان با بازشدن پای اتاق های فکر به حوزه های دیگر این نام بر روی آنها باقی ماند.
بر اساس تعاریف معتبر بین المللی اتاق فکر یک موسسه، شرکت یا گروهی است که برای مطالعه پیرامون یک موضوع خاص سازمانیافته و اطلاعات، ایدهها و توصیههایی را به نهادهای سفارش دهنده ارائه میدهند. همانگونه که از تعریف فوق بر می آید، کارکنان یک اتاق فکر جمعی از نخبگان علمی و سیاسی هستند که کاری غیر از خواندن، بحث کردن، تفکر و نوشتن ندارند، این گروه از افراد وظیفه دارند که به موضوعات مهم و حیاتی برای سازمان یا دولت متبوع خود بپردازند.
در واقع با وجود اتاقهای فکر تخصصی، دیگر سیاستمداران شخصا نیازی به طراح سیاست ها و برنامه ها ندارند و سیاست های کلان کشور نیز از گزند سلایق حزبی-قبیله ای دولت ها تا حد زیادی مصون می ماند. بد نیست بدانید که در کشور ما عمده مراکز پژوهشی و اتاقهای فکر، دولتی بوده و ذیل سازمان ها و نهادهای دولتی فعالیت می کنند.
به طور مثال مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری، به عنوان اتاق فکر دولت عمل میکند؛ اما مشکل اینجاست که پژوهشکده های تابع دولت توسط مدیران تابع دولت مدیریت می شوند و تبعاً استقلال رای آنها تا جایی است که از خط قرمزهای دولت مستقر عبور نکند! همانطور که وقتی سیاست دولت مستقر نفی مسکن مهر است طبعاً هیچ اندیشکده و اتاق فکر وابسته به دولتی مجال و امکان حمایت از طرح مسکن مهر را ندارد.
در دیگر کشورها این مشکل از طریق حمایت از ایجاد اتاق های فکر در قالب سازمانهای غیرانتفاعی حل شده است و دولت ها تنها بخشی از منابع مورد نیاز این دست نهادها را تامین می کند و تامین عمده منابع مورد نیاز اندیشکده ها بر عهده بخش خصوصی و کمک های مردمی است.
مدل فعالیت اتاقهای فکر نیز به این صورت است که افراد نخبه و دارای سوابق درخشان علمی و حرفه ای و همچنین کارکنان و پیشکسوتان متخصص نهادهای مختلف، اعم از فرهنگی، اجتماعی و حتی نظامی و امنیتی بر اساس حوزه فعالیت تخصصی خود جذب و استخدام میشوند، این افراد باید دارای توانایی هایی مانند تحلیل اطلاعات، پیش بینی تحولات، نوشتن گزارش و مقاله و حتی سخنرانی باشند.
با توجه به آنچه تا به اینجا بیان شد، اتاق فکر را میتوان مرکزی مطالعاتی و پژوهشی در نظر گرفت که ماموریت اصلی آن مطالعات و تحقیقات کاربردی در راستای کمک به تصمیم سازی مسئولان است؛ این مرکز باید برای حل مسایل و مشکلات پیشروی یک سازمان یا کشور، راهکارهای مناسبی را احصاء و ارائه نماید و حتی در صورت لزوم ایده هایی خلاقانه ارائه دهد.
باید به این نکته توجه داشت که یک اتاق فکر پویا باید بتواند به صورت روزآمد تحولات را رصد کرده و بر مبنای نیاز کشور یا سازمان هدف خود تحلیل و پیش بینی انجام دهد و با آگاهی رسانی های به هنگام خود یاریگر سیاست گذاران باشد.
عمده مقامات عالی سیاسی و اجرایی کشور ما مانند مقامات دیگر کشورها درگیر مسائل روزمره و اجرایی هستند و عملاً فرصتی برای تحقیق و پژوهش و آینده پژوهی ندارند، در واقع اولویت آنها حل و فصل مسائل جاری است، لذا مقامات تصمیم گیرنده اگر هم خودسرانه تصمیمی بگیرند، طبعاً در طولانی مدت هزینه آن بر دوش نظام، دولت و ملت تحمیل خواهدشد؛ بنابراین باید نهاد و مجموعه ای مستقل به عنوان بازوی فکری و مشورتی مقامات سیاسی و اجرایی ایفای نقش کند و به دور از حب و بغض های سیاسی و جناحی آنچه را که تضمین کننده منافع ملی است به مسئولان پیشنهاد دهد.
امروزه این واقعیت بر کسی پوشیده نیست که توسعه و پیشرفت یک کشور و ملت با تکیه بر تصمیمات فردی سیاستمداران و مدیران ممکن نیست و نخبگان جامعه باید به صورت جمعی در رابطه با آینده یک کشور و ملت به فرایند تصمیم سازی مسئولان کمک نمایند.
البته باید به نکته اشاره کرد که گروه های مشاوران به آن صورتی که امروزه در کشور ما مرسوم است به هیچ وجه امکان پرکردن جای اتاق های فکر و اندیشکده های مستقل را ندارند چرا که در گذر زمان، حلقه مشاوران مدیران و مسئولان گرفتار خطاها، برداشت ها و تصمیمات هاله ای شده و کارایی خود را از دست می دهند که چرایی آن نیاز به بحث مفصلی دارد که در حوصله این مقاله کوتاه نیست.
ناگفته نماند که ملزم کردن سیاستمدارن به پیروی از رهنمودها و پیشنهادات اتاق های فکر و اندیشکده ها نیاز به قانونگذاری و فرهنگسازی در نظام مدیرتی کشور دارد و تا این دو اقدام صورت نپذیرد طبیعتاً مسئولان و مدیران به سادگی از خودمحوری کوتاه نخواهندآمد، با این حال مجلس شورای اسلامی و رسانه های کشورمان بایستی در این حوزه ورود کرده با تدوین قانون و همچنین فرهنگ سازی مناسب، زمینه حرکت به سمت حکمرانی و مدیریت مبتنی بر پژوهش را در نظام مدیریتی کشور حاکم نمایند.
یادداشتی از: نوید کمالی
بدون شک ماجرای سرقت گردنبند طلای کاپیتان اسبق تیم ملی فوتبال کشورمان از پرحاشیهترین خبر فضای مجازی ایران در طول هفته گذشته بود!
البته خبر سرقت و کلیپ مربوط به صحنه وقوع آن، تنها یکی از دهها خبر پربازدید بود و بخش اصلی و محوری ماجرا واکنشهای پس از اعلام شناسایی و دستگیری سارقان است؛ زیرا بلافاصله پس از اعلام خبر در رسانهها، برخی کاربران فضای مجازی با مقایسه سرعت رسیدگی به این پرونده از پیگیری نکردن جدی و سریع پروندههای شهروندان عادی و معمولی انتقاد کردند!
برای نمونه یک کاربر نوشت: «ماجرای دزدی گردنبند... و گوشی دختر... این پیام رو به دزدها میده که برید سراغ مردم عادی! سراغ سلبریتیها بیایید زود میگیریمتون!»
تحلیل محتوای صدها پیام منتشر شده در واکنش به این ماجرا نشان از وجود حس تبعیض در بخشی از افکار عمومی کشورمان دارد و ماجرای سادهای، مانند دستگیری زودهنگام سارق گردنبند یک سلبریتی میتواند موجب خشم آنها شود!
فارغ از صحت و سقم برداشت این قبیل افراد، باید این نوع واکنشها را زنگ هشداری در رابطه با افزایش حس تبعیض در جامعه در نظر گرفت که بیتوجهی به آن میتواند هزینههای سنگینی را برای کشور و جامعه به همراه داشته باشد.
از نگاه علمی و جامعهشناسانه، «تبعیض» یا «Discrimination»موقعیتی است که افراد در برابر نقشها و موقعیتهای برابر از مزایای اجتماعی نابرابر برخوردار میشوند و برخی بر دیگران و بدونِ برتری داشتن، برتری داده میشوند.
با توجه به این تعریف، احساس تبعیض را میتوان مهمترین محرک بروز نارضایتی و ناآرامی هر جامعهای در نظر گرفت و به همین دلیل نیز جامعهشناسان یکی از راهکارهای مقابله با ناآرامیهای اجتماعی را ممانعت از شکلگیری احساس تبعیض در جامعه میدانند. بدون شک نقش رسانهها در ایجاد و تقویت حس تبعیض در جامعه انکارپذیر نیست؛ چرا که رسانهها اعم از رسانههای خبری، فرهنگی و هنری نقش کلیدی در ذهنیتسازی و ادراکسازی در سطح افکار عمومی جامعه دارند.
برای نمونه، چند سریال تلویزیونی و شبکه خانگی را میتوان یافت که به جای نمایش تجملات افراطی، نمایشگر سبک زندگی عادی مردم و مشکلات روزمره آنها باشند؟! یا چرا در حالی که افکار عمومی دغدغه افزایش روزمره گوشت مرغ، برنج و دیگر ضروریات زندگی را دارند، رسانهها سرقت یک گردنبند 250 میلیونی را برجسته میکنند؟!
البته تمام حس تبعیض القا شده به جامعه ماحصل فعالیت رسانهها نیست و بخش قابل توجهی از آن برآیند سیاستگذاریهای غلط شهری و خدماتی است؛ برای نمونه سیاست جداگزینی مکانی مسئولان و مدیران یا ایجاد خطهای ویژه در خیابان و اعطای امتیازات ویژه به برخی از افراد خود زمینهساز تبدیل شدن ذهنیت تبعیض به عینیت شده است.
البته دشمن هم به خوبی از این خطای مسئولان ما بهره برده و تولیدات محتوایی رسانههایی مانند ایران اینترنشنال یا بیبیسی به خوبی این واقعیت را نشان میدهد که جریان رسانهای دشمن به صورت ویژه بعد از حوادث آبان ماه 1398 در تلاش برای تحریک حس تبعیض و محرومیت نسبی در جامعه ماست و این جریان تلاش میکند در قالبهای مختلف نظام و ارزشهای حاکم در جامعه را تبعیضآمیز جلوه داده و راه عبور از تبعیض را عبور از نظام و ارزشهای فعلی معرفی کند.
از این رو برای خنثیسازی توطئه دشمن و در گام دوم انقلاب باید از بین بردن قواعد، قوانین و حتی رویههای تبعیضآمیز بیش از هر زمانی در دستور کار قوای سهگانه و تمام دلسوزان حقیقی کشورمان قرار گیرد.
حال و احوال افکار عمومی کشور چطور است؟! در ماهها و هفتههای گذشته این پرسش و پاسخ به آن، یکی از مهمترین اولویتهای پیش روی مدیران و سیاستگذاران دلسوز کشور بوده است؛ چرا که حواشی مجازی و حقیقی شکل گرفته در رابطه با موضوعاتی مانند بحران قره باغ و اعتراضات تجزیهطلبها، پیشنویس قرارداد 25 ساله ایران و چین، ادعاهای رئیس بنیاد مستضعفان، طرح ادعای گشایش اقتصادی، واگذاری خودروهای دنا پلاس به نمایندگان مجلس و مطالبه خودروی شاسی بلند از سوی یکی از آنها و صدها ترند و هشتگ کوچک و بزرگ فضای مجازی دیگر حکایت از این واقعیت دارد که حال و روز نظام مدیریت افکار عمومی کشور آنچنان که باید خوش نیست و افکار عمومی عملاً به حال خود رها شدهاند!
از مرور حوادث و وقایع اخیر میتوان نتیجه گرفت، در چنین شرایطی و در میانه جنگ نرم بیش از آنچه به نظر میرسد، کشور نیازمند باز طراحی سازوکار مدیریت افکار عمومی خود است. البته شاید عجیب به نظر برسد، اما هنوز هم میتوان مدیران و مسئولانی را یافت که توجهی به حوزه افکار عمومی نداشته و هر از گاهی با طرح عمومی موضوعات و وعدههایی مبهم، افکار عمومی را به سخره گرفته و آن را بی اهمیت جلوه میدهند؛ البته بد نیست بدانید که از منظر علم مدیریت این رویکرد اثر شترمرغ یا «Ostrich effect» نامیده میشود!
دلیل این نامگذاری یک باور قدیمی در مورد شترمرغ است که بر مبنای آن هرگاه شترمرغ از چیزی بترسد، سر خویش را زیر خاک فرو میبرد، یعنی از برخی مسائل چشمپوشی میکند هر چند که این رویکرد میتواند به قیمت جان وی تمام شود.
این اصطلاح نخستین بار در سال ۲۰۰۶ مطرح شد، آن هم پس از اینکه پژوهشگران در جریان مطالعه رفتار سرمایهگذاران بازار بورس به این نتیجه رسیدند که وقتی بازار در وضعیت نامطلوبی قرار میگیرد، بسیاری از سهامداران از بررسی مداوم اخبار بازار و وضعیت سرمایهشان خودداری میکنند.
بدون شک، امروزه وضعیت افکار عمومی و نوع سوگیریهای عامه مردم در رابطه با مسائل مبتلابه کشور و منطقه نقشی کلیدی در سرنوشت نهایی سیاستها و برنامههای کلان دولت و نظام اسلامی کشورمان دارد؛ چرا که همسو بودن افکار عمومی با سیاستهای مطلوب حاکمیت، علاوه بر تقویت مشروعیت و مقبولیت سیاستها، زمینه همراهی و همکاری بدون چالش و اصطکاک آحاد مردم در پیشبرد طرحها و برنامههای مد نظر حاکمیت را فراهم میکند. با مرور تجربیات امنیت ملی دیگر کشورهای توسعهیافته میتوان دریافت که مسئله مدیریت کارآمد و مؤثر افکار عمومی نه تنها یک موضوع تشریفاتی نیست؛ بلکه یکی از پایههای امنیت ملی به شمار میآید؛ به همین دلیل در این قبیل کشورها پیش از طراحی و اجرای هر نوع سیاست خرد و کلان، پایش افکار عمومی در دستور کار مسئولان قرار میگیرد تا از این طریق سطح و میزان اقبال و همراهی افکار عمومی با آن سیاست تخمینزده شده و از بروز اصطکاک بین خواست مطلوب حکومت و ملت در مرحله طراحی و اجرای طرحها و برنامههای ملی جلوگیری شود.
لذا با توجه به آنچه بیان شد، اگر به دنبال راهکار عملیاتی برای رفع این مشکل در کشور باشیم، بدون شک اولین گام آموزش و توجیه مسئولان خرد و کلان در رابطه با ماهیت افکار عمومی و چرایی اهمیت آن است. در گام دوم ضروری است که پیش از طراحی هر سیاست، دادههای روزآمد حاصل از نظرسنجیها و افکارسنجیهای معتبر مراکز پژوهشی و مطالعاتی کشور در دسترس مدیران و سیاستگذاران قرار گیرد تا مهندسی طرحها و برنامهها مطلوب و مورد نیاز کشور به گونهای صورت پذیرد که کمترین اصطکاک با افکار عمومی را به همراه داشته باشد.
تداوم شیوع ویروس کرونا و شروع فصل بازگشایی مدارس موجب رونق گرفتن آموزش مجازی و سرازیر شدن بخش قابل توجهی از دانشآموزان کودک و نوجوان کشورمان به فضای مجازی و شبکه های اجتماعی شده است که این مسئله آسیب ها و پیامدهای خاص و ویژه خود را به همراه دارد که جبران تبعات برخی از آنها به سادگی ممکن نیست.
به طور مثال در طی هفته های اخیر «چالش مومو» به عنوان یکی از جدیدترین پدیده های تهدید آفرین فضای مجازی مورد توجه افکار عمومی کشورمان و به طور خاص والدین دانش آموزان قرار گرفته است، ماجرا از این قرار است که اخیراً دانش آموزان ایرانی زیادی در پیام رسان های مجازی خود پیغامهای وحشت آفرینی در رابطه با یک چالش اینترنتی به نام «چالش مومو» دریافت کرده اند. پیام هایی که در قالب این چالش برای کاربران کودک و نوجوان ارسال شده است عمدتاً حاوی تصاویر عجیب و دلهره آفرینی است که هدف اصلی آن القاء ترس به مخاطب و تحریک او به انجام و پیگیری به این چالش کودک آزارانه است، چرا که کاربران این چالش در جریان اجرای این چالش دعوت به انجام سلسله فعالیت های خطرناک و سادیسمی از جمله دیگر آزاری و خود آزاری می شوند که در راس آنها خودکشی قرار دارد لذا شکی نیست که تجربه تلخ فراگیری بازی «نهنگ آبی» در بین برخی نوجوانان و جوانان کشورمان این ضرورت را ایجاب می کند که آگاهی عمومی جامعه و خصوصا والدین در رابطه با این چالش و چالش های مشابه مجازی افزایش یابد.
چالش مومو (MoMo Challenge) یک چالش بازیگونه و سرگرم کننده است که به دلیل ماهیت جنون آمیز خود می تواند تهدیدات جدی را متوجه سلامت روانی و جانی کاربران فاقد سواد رسانه ای مناسب نماید.
پیام های دعوت کننده به این چالش عمدتاً از طریق پیام رسان واتساپ منتشر می شوند، البته مبداء انتشار اولیه این چالش فیس بوک بوده است که این مسئله خود چرایی تبدیل شدن واتس آپ تحت مالکیت شرکت فیس بوک به مرکز انتشار پیام های دعوت کننده به چالش مومو را مشخص می کند.
چالش نهنگ آبی یا Siniy kit یک بازی اینترنتی است و بازیکنان آن در مدت 50 روز باید ماموریتهای مختلفی را برای پیشبرد بازی انجام دهند، در روز پایانی بازی کاربران باقی مانده در بازی باید سخت ترین مرحله را به انجام برسانند که از آن با عنوان مرحله مرگ یا زندگی یاد می شود، چرا که کاربران در این مرحله باید دست به خودکشی بزنند و به همین دلیل نیز نام این بازی جنون آمیز «نهنگ آبی» تعیین شده است، که این نام نیز اقتباسی از پدیده خودکشی نهنگ ها در ساحل است.
طراح این بازی جوانی 22 ساله به نام فیلیپ بودکین بود که تابعیت روسی داشت، وی در سال 2013 این بازی را طراحی کرد، این بازی بر اساس اصول روانشناسی ساخته شده است چرا که بودکین یک دانشجوی روانشناسی بود که به دلیل رفتارهای بیمارگونه خود از دانشگاه اخراج شده بود، بودکین مدعی است که این بازی را با هدف پاکسازی جهان از انسان های ضعیف و بی مصرف طراحی کرده است چرا که بر اساس ادعای وی انسانهای ضعیف قادر به طی کردن این بازی پنجاه مرحلهای نبودند!
بودکین افراد بی ارزش را زباله های زیستی می نامید و مدعی بود که این افراد باید هر چه سریع تر از جهان حذف شوند و چه بهتر که حذف شدن آنها از جهان توسط خودشان صورت پذیرد!
متاسفانه کاربران اجرا کننده این بازی در طول مراحل پنجاه گانه آن گرفتار تله های روانشناسی می شوند و تشویق به خود آزاری و خودکشی می گردند، البته عمده قربانیان این بازی نوجوانان و جوانی گرفتار انزوا و افسردگی بودند.
برای حفاظت از کودکان و نوجوانان چه باید کرد؟
بنا بر اذعان کارشناسان و پژوهشگران مختلف شناخت و کسب اطلاعات کافی و مناسب در مورد تهدیدات فضای مجازی مهمترین راهکار برای مقابله با تهدیدات رایج در این فضا می باشد چرا که عمده قربانیان تهدیدات فضای مجازی در ابتدا قربانی ناآگاهی خود نسبت به تهدیدات مختلف می شوند.
بطور مثال اگر والدین اطلاعات کافی و مناسبی در رابطه با چالش هایی مانند مومو و نهنگ آبی داشته باشند طبیعتاً هوشیاری بیشتری در مقابل این دو تهدید خواهند داشت و مانع از آسیب دیدن فرزندانشان در فضای مجازی خواهند شد.
از سوی دیگر نهاد آموزش و پرورش و سایر مراکز تربیتی نیز باید توجه ویژه ای به ترویج و توسعه سواد رسانهای در کشورمان داشته باشند چرا که تا سطح سواد رسانه ای در بین آحاد جامعه ما افزایش نیابد، کشور ما همواره در معرض تهدید چالش های تهدید آفرینی از جنس نهنگ آبی و مومو قرار خواهد داشت.
علاوه بر این والدین باید توجه داشته باشند که فعالیت بدون محدودیت کودکان و نوجوانان در فضای مجازی به معنای رها شدن آنها در دنیایی از تهدیدات گوناگون است لذا والدین بایستی محدودیت های ویژه ای را برای استفاده از فضای مجازی در نظر بگیرند که در این زمینه اپلیکیشن های Parental Control یاری گر والدین هستند.
فضای مجازی دنیایی نامتناهی از فرصت ها و تهدیدات مختلف است و نمی توان تنها به یک جنبه سیاه یا سفید آن تاکید کرد و آن جنبه دیگر را نادیده گرفت، به همین دلیل والدین باید نسبت به حضور فرزندان خود در فضای مجازی و استفاده آنها از این بستر اطلاعاتی حساسیت بیشتری داشته باشند و علاوه بر معرفی منابع مفید به فرزندانشان، مانع از دسترسی آنها به سایت ها و سرویس های غیر مجاز گردند.
پر واضح است که رعایت این مسئله می تواند تا حدود زیادی مانع از آسیب دیدگی کودک و نوجوانان در فضای مجازی شود، البته در این رابطه دولت و نهادهای نظارتی نیز نقش و مسئولیت دارند اما در عمل مسئولیت اصلی بر دوش والدین است و غفلت از این مسئولیت می تواند هزینه های جبران ناپذیری را به خانواده ها تحمیل نماید.
امروزه، شبکهها و رسانههای اجتماعی دیگر تنها بستری برای سرگرمی و ارتباطات فردی و اجتماعی شهروندان به شمار نمیآیند، بلکه یکی از مهمترین ابزارهای پیشبرد دیپلماسی و اعلام سیاستهای داخلی و خارجی کشورها هستند، چرا که دیگر فعالیت در رسانههای اجتماعی، یک فعالیت فردی و محدود به منتشر کردن قدری متن و تعدادی عکس و «لایک» و «فالو» کردن دوستان و آشنایان نیست، بلکه امروز در قالب همین متنها و عکسها، سیاستها و منافع ملی، منطقهای و حتی فرامنطقهای دولتها پیگیری میشود.
سال 2007 را میتوان نقطه شروع این تغییر کارکرد و تبدیل شدن رسانههای اجتماعی به ابزار دست سیاستمداران دانست؛ زیرا در این سال «باراک اوباما» برای نخستین بار پیش از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به شکل جدی فعالیت در فضای مجازی را آغاز کرد و موفقیت او در انتخابات با تکیه بر فعالیتهای مجازی، زمینه جلب نظر دیگر سیاستمداران جهان به شبکههای اجتماعی را فراهم کرد و رهبران سیاسی غرب یکی پس از دیگری به این فضا پیوستند.
باید به این نکته توجه داشت که در فضای سیاسی و دیپلماسی و در بین دهها شبکه اجتماعی تنها «توئیتر» توانسته به رسانه اول رهبران سیاسی جهان بدل شود که این مسئله نیز از ماهیت وجودی این رسانه و تجمع نخبگان سیاسی و رسانهای در آن نشئت میگیرد.
توئیتر به منزله یک رسانه میکرو بلاگ یا نوشتارهای کوتاه، از نظر ضریب نفوذ در حوزه دیپلماسی و سیاست رتبه اول را به خود اختصاص میدهد؛ زیرا غالباً اخبار دنیای سیاست، نخستین بار در توئیتر منتشر میشوند.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور منفور آمریکا را میتوان یکی از فعالترین رؤسایجمهور جهان در عرصه «دیپلماسی مجازی» یا به عبارت دقیقتر «دیپلماسی توئیتری» دانست. وی در طول شبانهروز بارها درباره مسائل داخلی و خارجی آمریکا توئیت منتشر میکند و به همین دلیل نیز حدود 86 میلیون کاربر عمدتاً خبرنگار و سیاستمدار، دنبالکننده حساب توئیتر وی هستند؛ از جمله جدیدترین توئیتهای پر حاشیه وی میتوان به اعلام عادیسازی روابط بین امارات متحده عربی و بحرین با رژیم صهیونیستی اشاره کرد.
البته جالب است که توئیتر و دیگر رسانههای اجتماعی پر مخاطب، از سوی بیشتر دولتها رسماً به منزله یک رسانه رسمی در نظر گرفته نشدهاند؛ اما خواهی نخواهی به دلیل ضریب نفود و تأثیرگذاری بالای این رسانهها بر افکار عمومی حتی در کشورهایی، مانند ایران که بیش از ده سال از فیلترینگ توئیتر میگذرد عملاً این رسانه به مثابه یکی از مهمترین منابع خبری کشور مطرح بوده و کمتر مسئول و سیاستمدار شناخته شدهای را میتوان یافت که در این بستر فعالیتی نداشته باشد.
در واقع، ارزش توئیتر و دیگر رسانههای اجتماعی بیش از آنکه ناشی از رسمیت آنها باشد، از ارزش مبادلهای و تعاملی آنها نشئت میگیرد؛ به این معنا که فعالیت شخصیتهای رسمی در فضای غیر رسمی موجب تولید پیامهای مطلوبتر و باورپذیرتر برای مخاطب میشود که اتفاقاً این کارکرد توأمان رسمی و غیر رسمی موجب افزایش ضریب تأثیرگذاری رسانههای از جنس توئیتر بر افکار عمومی شده است.
لذا با توجه به فعالیت قابل توجه مسئولان و فعالان فرهنگی و مجازی کشورمان در این فضا و همچنین نیاز مبرم جبهه مقاومت به بسط و توسعه گفتمان انقلاب اسلامی در سطح افکار عمومی منطقه و جهان، آن هم در قالبهای نوین از جمله فضای مجازی به نظر میرسد نهادهای مسئول در حوزه فضای مجازی باید به این رسانه باز نگاهی داشته و آن را بستری جدی برای پیشبرد دیپلماسی عمومی و دیجیتال جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه و جهان در نظر بگیرند.