اختصاصی طنین: منطقه غرب آسیا و بطور خاص جهان عرب در طول تاریخ معاصر خود و خصوصا در دوران پس از کشف نفت همیشه با چالش ها و نا آرامی های مختلفی از جمله جنگ و براندازی های داخلی و خارجی روبرو بوده لذا در دوره های مختلف تاریخی خصوصا در دوران پسا جنگ جهانی دوم نیاز به تعریف و تشکیل یک راهبرد دفاع جمعی عربی"Arab collective defense strategy" برای مقابله با تهدیدات نظامی-امنیتی در بین سران و پادشاهان عرب منطقه احساس شده است.
در واقع راهبرد دفاع جمعی مد نظر سران و استراتژیست های جهان عرب با تاکید بر ریشه فرهنگی و زبانی مشترک بین ملت های عرب در نظر دارد تا هر یک از اعضاء جهان عرب را نسبت به وضعیت کل این مجموعه حساس و دارای تکلیف – سیاسی ، مالی و نظامی- کند تا در صورت وقوع هرگونه نا آرامی یا تجاوز به هر یک از کشورهای عربی سایر اعضای جهان عرب برای دفع متجاوز و یا بازگشت ثبات به آن بصورت عملی –اعزام نیروهای مسلح و اتخاذ سیاست های اقتصادی و سیاسی لازم اقدام نمایند.
در این رابطه تهدیدات موجود بر علیه کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا را می توان از منظر تحلیل گران و سیاست گذاران جهان عرب به دو دسته تهدیدات داخلی "Internal threats" مانند واقعه اشغال کویت توسط عراق و یا حمله عربستان به یمن و تهدیدات خارجی "External threats" مانند ماجرای تجاوز نظامی انگلیس و فرانسه به مصر –جنگ کانال سوئز- در سال ۱۹۵۶ تقسیم کرد که در هر دو نمونه فقدان وجود یک راهبرد دفاعی و امنیتی ائتلافی و جمعی در بین کشورهای عربی مانع از اقدام موثر آنها در قبال این وقایع شده است که در نتیجه آن ناچاراً رتع و فتق این بحران ها به دولت های خارجی قدرتمند غیر عرب - آمریکا- سپرده شده که نتیجه آن چیزی جز وابستگی بیش از پیش جهان عرب به غرب و تاراج سرمایه های این کشورها نبوده است.
اما آنچه در دهه اخیر موجب مطرح شدن بحث تشکیل یک ارتش متحد عربی در بین کشورهای پادشاهی منطقه با محوریت عربستان سعودی شد شروع دومینوی ناآرامی ها ضد حکومتی در کشورهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا بود که در افکار عمومی جهان عرب به نام "الربیع العربی" یا همان "بهار عربی" و شعار معروف " الشعب یرید إسقاط النظام " مشهور شد.
در طی این ناآرامی ها و در مدت کوتاهی و پس از برگزاری تظاهرات ها و اعتصابات سراسری چند حکومت قدرتمند جهان عرب از جمله حکومت حسنی مبارک در مصر و بن علی در تونس سقوط کردند که این خود زنگ هشدار را برای سران عرب دیکتاتور منطقه به صدا در آورد.
از این رو شورای همکاری خلیج فارس “GCC”به عنوان یک ائتلاف کوچک -۶ عضو- از کشورهای عرب منطقه خلیج فارس به رهبری عربستان و در یک اقدام بی سابقه با اعزام نیروهای مسلح خود به بحرین جهت سرکوب بهار عربی و اعتراضات خیابانی مردم در حمایت از پادشاهی دیکتاتور این کشور موافقت کرد تا این اقدام سنگ بنای تلاش های جدیدی برای ایجاد یک ائتلاف گسترده نظامی-امنیتی عربی یا به عبارت بهتر یک ناتوی عربی –Arab NATO- باشد.
در واقع سران عرب و بطور خاص پادشاهی سعودی بر این باور اند که ایجاد یک پیمان امنیتی دفاع جمعی در بین کشورهای عرب می تواند علاوه بر تضمین قوام و دوام حکومت آنها، موجب افزایش وزن تاثیرگذاری رژیم های عربی در مسائل منطقه ای و بین المللی شود.
از این رو شاهدیم که این طرح تاکنون بصورت ضمنی مورد تایید کشورهای عربی کوچک و بزرگ مختلفی از منطقه غرب آسیا تا شمال آفریقا قرار گرفته است و کشورهایی همچون مصر ، تونس، مغرب، مراکش و ... برای حضور در آن اعلام تمایل و آمادگی کرده اند زیرا این کشورها معتقدند که این طرح علاوه بر ایجاد ثبات نسبی در بین کشورهای عربی موجب تضمین بیشتر امنیت در این بخش از جهان خواهد شد که تنها کی از دستاوردهای آن افزایش جلب سرمایه گذاری های کلان اقتصادی در این کشورها خواهد بود.
از سوی دیگر کشورهای کوچک عربی مانندکویت ، بحرین ، اردن و... بدلیل محدودیت منابع نظامی در مقابل تهدیدات امنیتی بشدت آسیب پذیر اند و به همین دلیل پیوستن به یک پیان دفاع جمعی و بهره مندی از ظرفیت های نظامی سایر کشورهای عربی را در راستای منافع خود سودمند و راهبردی ارزیابی می کنند.
همزمان کشورهای قدرتمند بلوک شرق یعنی چین و روسیه نیز بر این باورند که ایجاد ثبات و آرامش در خاورمیانه در هر صورت منافع ملی و بین المللی آنان را نیز تامین خواهد بود زیرا بی ثباتی در خاورمیانه به شدت بر بازارها و اقتصاد آنها تاثیر گذار است و طبیعتا با کاهش تنش ها حضور نظامی آمریکا در منطقه نیز آرام آرام کاهش خواهد یافت.
اما آنچه در این مقاله قصد بررسی آن را داریم چالش های پیش روی تشکیل ناتوی عربی است خصوصا به این دلیل که دولت دونالد ترامپ در هفته های اخیر صریحا اعلام کرد که بجای مداخله مستقیم در بحران سوریه – و پرداخت مستقیم هزینه های سیاسی و نظامی آن- مایل است که یک ارتش عربی ائتلافی این مسئولیت را بر عهده گیرد، با این حال پر واضح است که تشکیل یک پیمان نظامی عربی مانند پیمان نظامی آتلانیک شمالی (ناتو) در بین کشورهای عربی تنها با تزریق دلارهای نفتی کشوری مانند عربستان ممکن نیست و چالش های متعددی را پیش روی خود دارد که هر یک از آنها به تنهای ایجاد یک ناتوی عربی را در هاله ای از ابهام قرار می دهد.
چالش های پیش روی تشکیل ناتوی عربی:
- عدم هماهنگی مرکز قدرت در جهان عرب
کشورهای عربی اگر چه بواسطه زبان و نژاد در یک خانواده واحد تعریف می شوند اما گستردگی جهان عرب که شامل ۱۰ کشور آفریقایی و ۱۲ کشور آسیایی می شود به خودی خود موجب تشدد آرا و عدم شکل گیری یک اتحادیه مرجع در بین آنها شده است که مصداق آن وجود اتحادیه گوناگون در دو سوی پهنه جغرافیایی جهان عرب است که نمونه های شاخص آن شورای همکاری خلیج فارس در جنوب غرب آسیا و اتحادیه عرب مغربی در غرب آفریقاست که این خود نشان از عدم وجود یک نقطه و مرکز هژمون واحد یا مشترک در جهان عرب دارد.
- ناسازگاری منافع ملی کشورها عربی در مسائل منطقه ای
کشورهای عربی خصوصا مجموعه کشورهای حاشیه خلیج فارس بدلیل بهره مندی از منابع عظیم نفتی قدرت مانور بالای در توسعه توان اقتصادی و نظامی خود دارند که همین مساله موجب بروز رقابت آنها در تاثیرگذاری بر تحولات منطقه ای شده است که شاهد آن رقابت قطر و عربستان سعودی در بحران سوریه است که تداوم آن منجر به بروز درگیری های شدید سیاسی بین این دو کشور شده که به تضعیف ائتلاف نظامی-اقتصادی پیشین اعراب یعنی شورای همکاری خلیج فارس انجامیده است.
- عدم اطمینان کافی به سیاست های منطقه ای آمریکا
کشورهای عربی در طی ده اخیر میلادی و وقوع بحران سوریه در یافته اند که در موارد متعددی اختلاف سلیقه و عدم سازگاری منافع ملی اعراب با آمریکا موجب تحمیل هزینه های سنگین سیاسی ، اقتصادی و حتی نظامی به ایشان شده است لذا از منظر تحلیل گران عرب تشکیل یک ناتوی عربی بدون داشتن یک متحدی قدرتمند ، قابل اتکا و اعتماد و دارای حق رای در شورای امنیت سازمان ملل متحد این اتحاد را در حالت انفعالی قرار خواهد داد که معنای آن ناممکن شدن مداخله فراگیر در بحران های درونی و بیرونی تحمیل شده بر اعضای این ائتلاف عربی است.
- ناهماهنگی ساختارهای نظامی کشورهای عربی
ساختار های نظامی موجود در عصر حاضر را می توان به دو دسته شرقی و غربی بدل کرد که دسته اول اشاره به الگو برداری و بهره برداری از تجهیزات و الگوهای نظامی شوروی سابق دارد و دیگری به نمونه های آمریکایی ، طبیعتا مشخص است که این نوع دسته بندی در دوران پسا جنگ جهانی دوم تعریف گشته اند و بر اساس آن می توان نیروهای مسبح بخشی از کشورهای عربی مانند عربستان ، امارات و اردن را در دسته ارتش های غربی و کشورهایی مانند عربستان ، مصر و سودان را هم در دسته دارای ارتش های شرقی قرار داد.
طبیعتا ناسازگاری استراتژی ها ، تاکتیک ها و تجهیزات نظامی در بین این کشورهای عربی خود یک از عوامل مهمی است که تشکیل یک ارتش واحد عربی را در پوشش ایده ناتوی عربی سخت و حتی ناممکن جلوه می دهد و برای رفع آن نیاز به باز آموزی و تسلیح مجدد نیروهای مسلح عربی در یک قالب واحد -طبیعتا مدل غربی بدلیل پشتیبانی آمریکا- است که آنهم نیازمند صرف میلیاردها دلار سرمایه کشورهای عربی است.
- غلبه تهدیدات درونی بر بیرونی
یکی از تفاوت های عمده پیمان آتلانتیک شمالی با آنچه ناتوی عربی خوانده می شود در عدم وجود تهدیدات درونی در مدل غربی است که در نتیجه آن تمام تمرکز ناتو معطوف به مقابله با تهدیدات بیرونی از جمله توسعه طلبی ها دشمنان خارجی است که نمونه آن را می توان در تلاش ناتو برای مقابله با تهدیدات روسیه در شرق اوکراین مشاهده کرد.
اما ناتوی عربی در صورت تشکیل ناچارا باید بخش عمده ای از ظرفیت های خود را معطوف به تهدیدات داخلی کشورهای عربی نمایند زیرا زیاده خواهی های اعضاء خصوصا در حوزه خلیج فارس و غرب آسیا می تواند به راحتی شعله های اختلاف و نزاع های نظامی و اقتصادی را برانگیزد که حمله صدام حسین به کویت و یا محاصره اقتصادی قطر توسط ائتلاف سعودی یک نمونه تاریخی از این دست چالش ها است که هر یک از آنها می تواند به راحتی شاکله ناتوی عربی را از هم پاشانده و آن را چند دسته نماید.
- نگرانی سران عرب از نقض احتمالی حاکمیت ملی آنها
یکی از نگرانی های عمده سران و ملت های عرب مساله نقض حاکمیت ملی آنها در جریان مداخله احتمالی ناتوی عربی در کشورهایشان است زیرا مداخله یک نیروی نظامی چند ملیتی در یک کشور خاص به راحتی می تواند موجب نقض حاکمیت ملی آن گردد که یک نمونه آن جریان مداخله عربستان در ناآرامی های بحرین است که در نتیجه آن به شکل غیر رسمی بحرین در حوزه حاکمیتی به عنوان یکی از استان های تابعه ریاض تعریف شد که این خود علاوه بر تضعیف بیش از پیش جریان حاکم بر یمن موجب تشدید اعتراضات مردمی این کشور گردید.
- نابرابری توان اقتصادی و زیرساختی کشورهای عربی
در بین ۲۲ کشور عربی بدلیل بهره مندی متفاوت آنها از منابع انسانی و درآمدی از جمله نیروهای مسلح کار آزموده و درآمد نفتی شاهد اختلاف طبقاتی فاحشی بین عربستان و قطر با کشورهایی مانند مراکش ، مصر و سودان هستیم لذا تامین بخش عمده ای از هزینه ها و زیر ساخت های لازم جهت تشکیل و حفظ ناتوی عربی بر عهده کشورهای ثروتمند عرب از جمله عربستان خواهد بود و طبیعتا این کشورها خواهان تاثیرگذاری و حق رای بیشتری در ناتوی عربی خواهند بود که این خود در کنار عواملی مانند ناسازگاری منافع ملی اعضاء با یکدیگر زمینه را برای بروز اختلاف و شکاف در این ائتلاف نظامی ایجاد خواهد کرد.
نتیجه گیری
هر چند ایجاد ناتوی عربی به عنوان یکی از ایده های معاصر و با سابقه جهان عرب شناخته می شود اما در سال های اخیر بیش از هر زمانی تلاش ها برای عملیاتی سازی آن از سوی برخی قدرت های عربی با همراهی آمریکا صورت گرفته است و در قالب آن تلاش می شود تا آنگونه که مد نظر غرب و رژیم صهیونیستی است معماری امنیتی جدیدی بر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا " New MENA Security Architecture" حاکم گردد زیرا برای ایالات متحده، ثبات در منطقه خلیج فارس، برای اتحادیه اروپا ثبات در شمال آفریقا و برای رژیم صهیونیستی بطور کلی "بقا" تامین کننده منافع ملی است و طبیعتا تامین آن برای این کشورها آنهم با پول و سرمایه کشورهای عربی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
با این حال تشکیل یک ائتلاف نظامی گسترده و جامع بین کشورهای عربی بدلایل سیاسی و اقتصادی که شرح آن پیشتر رفت دور از انتظار جلوه می کند و تنها محتمل است که برخی از کشورهای ضعیف و پر جمعیت جهان عرب با هدف کسب منافع اقتصادی زیر پرچم کشورهای ثروتمند عرب با محوریت عربستان سعودی جمع گردند که در این حالت نیز نمی توان انتظار تاثیرگذاری بالایی را ناتوی عربی داشت لذا در نهایت می توان پروژه تشکیل ناتوی عربی از سوی عربستان و آمریکا را ترفندی برای تداوم بخشی بحران سوریه از طریق در گیر کردن تعداد دیگر از بازیگران منطقه در این کشور دانستند تا به این طریق علاوه بر تضعیف دولت قانونی سوریه زمینه ها برای اعمال فشار بیشتر بر ایران و جبهه مقاومت افزایش یافته و در نهایت امنیت رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا در منطقه برای مدتی زمانی دیگر نیز تامین و تضمین گردد.
یادداشتی از: نوید کمالی