وبگاه رسمی نوید کمالی

مجموعه‌ای از اندیشه‌ها و دیدگاه‌های منتشر در رسانه‌ها و همایش‌های ملی و بین المللی

مجموعه‌ای از اندیشه‌ها و دیدگاه‌های منتشر در رسانه‌ها و همایش‌های ملی و بین المللی

وبگاه رسمی نوید کمالی

یادداشت‌های یک روزنامه‌نگار، مولف و مدرس فعال در حوزه سیاست خارجی، فناوری‌های نوین و قدرت نرم ...

شماره تماس: 00989159263347 (جهت دریافت «مشاوره» ، دعوت جهت «برگزاری کارگاه آموزشی» و ... لطفا در ساعات غیر اداری و یا در شبکه های اجتماعی مبتنی بر این شماره تماس حاصل فرمایید.)

تذکر: بازنشر مطالب این پایگاه بلااشکال می باشد.

پست الکترونیکی : NavidKamali.ir@iran.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

دیپلماسی ایرانی - نوید کمالی: اگر نگاهی به دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ داشته باشیم بدون شک در خواهیم یافت که وی بر خلاف بسیاری از رهبران تاریخ ایالات متحده آمریکا، فردی با دوگانگی های مشهود است و این دوگانگی ها مانع از جدی گرفتن او در عرصه سیاست می شود! بطور مثال وی در حالی که هر روز در پیام های توییتری خود بر طبل جنگ علیه ایران می کوبد همزمان در تریبون های رسمی و غیر رسمی بر موضع صلح طلبانه خود تاکید می کند و خواهان مذاکره با تهران می شود و حتی پا را فراتر گذاشته و شماره خود را برای دیپلمات های کشورمان ارسال می کند! 

البته این موضع دوگانه ترامپ نه تنها خاص و مختص ایران نیست بلکه سایر طرف های تاثیر گذار بر سیاست داخلی و خارجی آمریکا از جمله چین، روسیه و حتی اروپا نیز با همین رویکرد ترامپ روبه رو هستند به طوری که حتی نزدیک ترین شرکای سیاسی وی نیز توان تشخصی دقیق تصمیمات جدی و نهایی او را ندارند. از این رو بدون شک می توان ترامپ را یک شخص و پدیده ویژه در عرصه سیاست آمریکا خواند و شاید به همین دلیل بود که سرلشکر سلیمانی او را به جای عنوان رئیس جمهوری آمریکا ملقب به عنوان «ترامپ قمارباز» کرد زیرا نحوه ورود ترامپ به سیاست بیش از این که تابعی از اراده جمعی دستگاه سیاست داخلی و خارجی آمریکا و متحدان نزدیک او باشد بیشتر تابعی از خواست و اراده شخصی و تاجر مآب گونه اوست. 

دیپلماسی ایرانی

برای درک چرایی این دوگانگی باید به این نکته توجه داشت که ترامپ فرزند و محصول تحولاتی متاثر از سرخوردگی و خستگی کسانی است که زمانی خود را متولی نظام و سلطه آمریکای پس از جنگ جهانی دوم می دانستند. در این رابطه بد نیست به این نکته اشاره شود که در حدود دو دهه قبل ساموئل هانتیگتون در کتاب معروف خود با عنوان "ما که هستیم، چالش هویت ملی در آمریکا" یا "Who Are We? The Challenges to America's National Identity" با تاکید بر ریشه های شکل گیری آمریکا مدعی شد که سفید پوستان آمریکایی که زمانی بنیانگذاران اولیه آمریکا بودند، امروز در حال به حاشیه رفتن در سرزمین خود هستند و در صورت تداوم این شرایط در آینده به یکی از اقلیت های زادگاه خود بدل خواهند شد. او با هشدار نسبت به در جریان بودن این فرایند چندین عامل موثر بر آن را ذکر می کند که از جمله مهمترین آنها می توان به مسائل اقتصادی، مهاجرتی، و همچنین کاهش کنترل سیاسی سفید پوستان بر حکومت امریکا اشاره کرد. این موارد دقیقا همان موضوعاتی هستند که ترامپ در طول سه سال گذشته همواره در سیاست های خود بر آنها تاکید کرده و رفع آنها را اولویت خود قرار داده است، در واقع ترامپ که خود را حاصل خشم و سرخوردگی طبقه بنیانگذاران اولیه آمریکا می داند تلاش دارد تا به هر نحو ممکن مانع از تداوم سرخوردگی آنها در پارادایم سیاسی و اقتصادی فعلی آمریکا شود لذا برای نیل به این مقصود در مراسم تحلیف ریاست جمهوری خود شعار "اول آمریکا" یا "First America" تکرار کرد! این شعار در گفتمان سیاسی ایالات متحده آمریکا اشاره به تلاش برای ایجاد سیاست‌های انزواگرایی، حمایت‌گرایی و عدم مداخله در امور غیر مرتبط به منافع ملی آمریکا دارد که نخستین بار توسط وودرو ویلسون، رئیس جمهوری دموکرات آمریکا در سال ۱۹۱۵ مطرح شد. وی در آن زمان شعار اول آمریکا را برای توجیه سیاست عدم مداخله آمریکا در جنگ جهانی اول استفاده کرد و پنج سال بعد از او هم وارن جی. هاردینگ از حزب جمهوری‌خواه با همین شعار توانست نظر مردم را جلب کرده و به مقام ریاست جهوری آمریکا دست پیدا کند. حال ترامپ نیز با تاسی از همین شعار قصد دارد تا منافع آمریکا را به هر شکل ممکن حفظ کرده و در حد ممکن تقویت کند اما آنچه او را با چالش جدی مواجهه می کند در تضاد بودن تلاش های او با ارزش های بنیادین نظام سلطه به رهبری آمریکاست که از جمله مهمترین آنها می توان به پدیده های جهانی سازی و پلورالیسم عقیدتی – فرهنگی اشاره کرد! به عبارت بهتر آمریکایی که خود مدعی و زمینه ساز پروژه جهانی سازی و هضم سایر فرهنگ های جهان در فرهنگ غربی – آمریکایی است خود امروز در حال اجرای سیاست های فاشیستی مهاجرتی در بطن آمریکاست به طوری که برای اخراج اتباع خارجی حتی از به کار بردن قفس های حیوانات و زندانی کردن کودکان خردسال نیز ابایی ندارد! 

در پایان پر واضح است که ترامپ در آخرین سال و ماه های ریاست جمهوری خود همین روند دوگانه را دنبال خواهد کرد اما تشدید گرفتاری های اقتصادی و سیاسی او مانع از این خواهد شد که وی تن به ریسک گرفتار شدن در تنش نظامی با ایران بدهد زیرا همچنان پرونده‌های پر حجم و حساس تری از جمله تجارت با چین و تقویت اقتصاد ملی آمریکا روی میز او در کاخ سفید گشوده است و تا برای حل آن به برجامی نرسد توان ورود جدی به پرونده های دیگر را نخواهد داشت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۱۰
روابط عمومی

پایگاه بصیرت / گروه بین الملل/ نوید کمالی: رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در دیدار چهارشنبه هفته گذشته با جمعی از استادان و اعضای هیئت های علمی دانشگاه‌ها با اشاره به جنجال اخیر رسانه های بین المللی و بعضا داخلی در مورد اظهارات جدید دونالد ترامپ در رابطه با ابراز تمایل به شروع مذاکرات با کشورمان و نفی پروژه آمریکایی-صهیونیستی «تغییر نظام» توسط این مقام آمریکایی، با اشاره به هوشیاری ایران در مقابل این فریب و توطئه جدید آمریکا از این اظهارات به عنوان «تاکتیک مذاکره در سایه‌ راهبرد فشار» یاد کردند که نشان از اهمیت آگاهی مسئولین و آحاد افکار عمومی کشور در مورد آن دارد.

ماجرای شروع جنجال های اخیر به سفر دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا به ژاپن باز می گردد زیرا پیام های این رویداد بیش از یک سفر دیپلماتیک عادی در سطح جهان دنبال و شنیده شد و موجی از واکنش ها را در کشور ما و بلکه در سطح منطقه برانگیخت که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.

ماجرا از این قرار است که ترامپ در سفر خود به ژاپن علاوه بر پیگیری عقد قراردادهای بزرگ نظامی و اقتصادی گریزی نیز به مسائل مهم منطقه ای زده و از سفر پیش روی شینزو آبه نخست وزیر ژاپن به کشورمان استقبال کرد و حتی بنا بر گزارش رسانه های ژاپنی از آبه درخواست کرد که هر چه سریعتر برای میانجیگری میان آمریکا و ایران به تهران سفر کند.

در همین ارتباط حتی روزنامه واشنگتن‌پست با تایید این اظهارات مدعی شده است که ترامپ با اشاره به آنچه "روابط خوب ژاپن با دشمنان آمریکا در غرب آسیا" خوانده شده که از تلاش‌های تلاش نخست وزیر ژاپن برای باز کردن باب گفتگو با ایران حمایت کرده است.

اما در بین این اظهارات ترامپ آنچه بیش از همه مورد توجه رسانه های بین المللی و همچنین داخلی قرار گرفت تاکید او بر عدم پیگیری سیاست براندازی یا Regime Change علیه کشورمان بود که البته این اظهارات دقیقا عکس آن چیزی است که پیشتر بصورت رسمی توسط ترامپ و سایر مقامات آمریکایی علیه کشورمان مطرح می شد زیرا اخیرا نیز ترامپ در یک سخنرانی عمومی از کشورمان به عنوان "ملت ترور" یاد کرده و از لزوم برخورد با کشورمان سخن گفته بود.

اما حال ترامپ در یک چرخش نمایشی با رد کردن گزینه تغییر نظام علیه کشورمان و ترغیب شینزو آبه به میانجگری فی ما بین تهران و واشینگتن فصل جدیدی را در تاریخ دو کشور گشوده است هر چند که عمر این باب جدید می تواند کمتر چند روز تا چند هفته باشد همانگونه که رویکرد مشابهه ترامپ با کره شمالی جز چند شوی تبلیغاتی دوام و نتیجه چندانی نداشت! با این حال برای درک ابعاد این چرخش «ضد ایرانی ترین رئیس جمهور تاریخ معاصر آمریکا» لازم است که نگاهی دقیق تر به چرایی وقوع این تحولات داشته باشیم.

برای درک موقعیت کنونی باید توجه داشت که فصل جدید تنش و بحران در روابط  ایران و آمریکا از ۱۵ اردیبهشت ماه سال جاری و اعلام خبر اعزام یک ناو هواپیمابر و شماری بمب‌افکن  به منطقه خلیج فارس توسط جان بولتون مشاور امنیت ملی کاخ سفید آغاز گردید. 

بولتون که می توان از او به عنوان ضد ایرانی ترین عنصر هئیت حاکمه آمریکا یاد کرد این اقدام را در راستای واکنش به «نشانه‌های نگران‌کننده و تنش‌آفرین» موجود علیه منافع منطقه ای آمریکا و متحدانش اعلام کرد و تاکید کرد که ایجاد تهدید علیه منافع آمریکا با واکنش جدی این کشور روبرو خواهد شد البته وی بر این نکته نیز تاکید داشت که آمریکا به دنبال جنگ با ایران نیست هر چند که ظاهر و محتوای اظهارات او و سایر مقامات آمریکایی تصویری کاملا متفاوت را به مخاطبین جهانی ارائه می داد تا جایی که حتی در شبکه های مجازی آمریکا، مخالفین جنگ شروع به ایجاد کمپین های ضد جنگ با ایران کردند که البته با استقبال مالیات دهندگان آمریکایی نیز روبرو شد.

اظهارات جنگ افروزانه و ضد امنیتی بولتون اگر چه هیچ سند و منبع قابل اعتنایی نداشت اما تحرکات منطقه ای مقامات آمریکایی و اخبار ضد و نقیض از اعزام نظامیان آمریکایی به منطقه بر حساسیت این اظهارات افزود آنهم در شرایطی که هم زمان با این تحولات تعدادی کشتی بین المللی از جمله چند نفت کش سعودی در اطراف ساحل فجیره امارات طعمه انفجار و حریق شدند که البته بلافاصله منابع صهیونیستی و آمریکا اعضای جبهه مقاومت با محوریت کشورمان را به عنوان متهم این ماجرا معرفی کردند.

وقوع این حادثه و همچنین حمله پهپادهای یمنی به خطوط انتقال نفت عربستان زنگ خطر ایجاد تنش در تنگه هرمز را که یکی از مهترین شاهراه های انتقال انرژی در جهان محسوب می شود به صدا درآورد زیرا که هر گونه تنش در این تنگه  به عنوان یک تهدید جدی علیه ثبات اقتصادی جهان محسوب می شود از همین رو پس از وقوع این حوادث کشورهای بزرگ جهان بر سطح تلاش‌های خود برای مهار بحران در منطقه افزودند که از جمله این تلاش ها می توان به سفر دیپلماتیک اخیر چندین مقام عالی رتبه منطقه ای و بین المللی به کشورمان اشاره کرد.

با این حال به نظر می رسد که آنچه بیش از همه موجب تغییر رویکرد ترامپ در مواجهه با کشورمان شده است نه فشار قدرت های جهانی بلکه مشاهده سطح بالای اتحاد ملی و آمادگی دفاعی کشورمان در راستای دفع هر گونه تهدید منطقه ای و فرامنطقه ای علیه منافع کشورمان است.

در واقع برآورد آمریکایی ها این بود که با انتشار خبر اعزام ناو هواپیما بر آبراهم لینکلن و شماری از بمب افکن ها به منطقه کشورمان از موضع سیاسی خود در مقابل زیاده خواهی های مستکبرانه آمریکا عقب نشینی خواهد کرد و وارد عرصه پذیرش شروط 12 گانه ترامپ خواهد شد، اما درست بر خلاف این تصور، دولت در یک اقدام تقابلی اعلام کرد که در نتیجه زیاده خواهی های آمریکا و تشدید تحریم ها دیگر به بخش هایی از توافق هسته ای موسوم به «برجام» پایبند نخواهد بود مگر آن‌که طرف‌های اروپایی طی دو ماه آینده عملا موجب کاهش تحریم‌ها علیه ایران شوند.

این اقدام که با استقبال افکار عمومی کشورمان روبرو شد درست برخلاف انتظار آمریکایی ها نشان از وحدت ملی ایرانیان در مقابل دشمن زیاده خواهشان داشت و به مقامات کاخ سفید اثبات کرد که ماه ها سرمایه گذاری آنها در راستای ایجاد شکاف های سیاسی ، اقتصادی و قومیتی در کشورمان راه به جایی نبرده است.

از این رو به نظر می رسد که ترامپ با مطرح کردن تمایل به انجام مذاکره با ایران و عبور از سیاست براندازی ایران در سفر ژاپن در واقع دست به یک تغییر تاکتیک در جهت بر هم زدن صفوف متحد و فشرده ملت ایران در مقابل آمریکا زده است زیرا پس از انتشار این خبر بلافاصله شاهدیم که برخی از لیدرهای سیاسی همسو با جریانات غربگرا با تقدیس این اظهارات در بستر فضای مجازی از شروع مذاکره مستقیم با آمریکا استقبال کرده و حتی پا را فراتر گذاشته و رد آن را فرصت سوزی و ضد منافع ملی بر شمرده اند!

طبیعتا همزمان با طرح مطالبه پذیرش درخواست ترامپ و قبول مذاکره با آمریکا از سوی جریان غربگرا، احتمال می رود که مافیای اقتصادی همسو با این جریان در راستای مساعد سازی فضای روانی جامعه دست به تلطیف شرایط اقتصادی و ایجاد ثبات نسبی در بازار نمایند تا این تصور واهی در بخشی از افکار عمومی شکل گیرد که تداوم این شرایط مشروط به قبول مذاکره با آمریکاست آنهم در شرایطی که همه به خوبی می دانند که مذاکره با آمریکا بدلیل بدعهدی های هئیت حاکمه فعلی این کشور آنهم در دوران ریاست جمهوری ترامپ به شدت از سوی رهبر معظم انقلاب نهی شده است. لذا می توان نتیجه گرفت که در نهایت هدف جریان غربگرا از استقبال از ایده جدید ترامپ مبنی بر حل و فصل تنش از طریق مذاکره مستقیم چیزی جز گره زدن معیشت عمومی به مذاکره و تحمیل هزینه مخالفت با آن به رهبری نیست. حال آنکه ترامپ با این حربه قصد بر هم زدن وحدت ملی و در نهایت اقدام در راستای تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران را دارد تا از این طریق علاوه بر تامین امنیت رژیم صهیونیستی مانع از رشد و گسترش اسلام اصیل انقلابی در جهان تحت سلطه غرب گردد.

از این رو با توجه به بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اخیر با جمعی از اساتید لازم است که آحاد مردم و مسئولین و البته رسانه ها و فعالین رسانه ای جبهه انقلاب نسبت به این توطئه جدید آمریکایی ها هوشیار باشند و با باز خوانی تاریخچه بدعهدی های آمریکا مانع از پیشبرد اهداف این توطئه توسط جریان غربگرا گردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۳
روابط عمومی

پایگاه بصیرت / گروه بین الملل / نوید کمالی : طی روزهای گذشته و پس از اعزام ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن به خلیج فارس ، وقوع حادثه آتش سوزی در بندر فجیره و شلیک موشک کاتیوشا به منطقه سبز بغداد ، رسانه های مهم و برجسته خبری جهان بخش مهمی از توجه خود را معطوف به تحولات غرب آسیا و گمانه زنی در مورد وقوع تنش احتمالی در این منطقه کرده اند اما در بین صدها مقاله ای که ناکنون در خروجی این رسانه قرار گرفته است مقاله جدید "مکس بوت" مقاله نویس برجسته واشینگتن پست دارای نکات مهم و قابل تاملی است که پرداختن به آن خالی از لطف نیست.
بوت که عضو ارشد مرکز مطالعات امنیت ملی در شورای روابط خارجی آمریکا و همچنین نویسنده کتاب "جاده ای که انتخاب نشد" است در مقاله خود با عنوان "جنگ با ایران مادر همه باتلاق ها است" به بررسی احتمال وقوع برخورد نظامی بین ایران و آمریکا پرداخته و گزینه های نظامی دو طرف را در کنار سرنوشت احتمالی ایران بعد از جنگ احتمالی را مورد بررسی قرار داده است.
وی پس از افزایش گمانه زنی ها در مورد وقوع زد و خورد بین قوای ایرانی و آمریکایی در مقاله خود می نویسد: هفته گذشته را صرف بررسی توانمندی نظامی ایران کردم و هیچ گزینه نظامی سرنوشت سازی و کم هزینه ای را برای آمریکا -در عرصه مقابله با ایران- ندیدم! در عوض جنگ با ایران را مادر همه باتلاق ها دیدم، جنگی که جنگ عراق در برابر آن مثل آب خوردن است!


وی سپس با مقایسه تجهیزات نظامی و انسانی ایران و آمریکا بر این نکته تاکید می ورزد که فارغ از تجهیزات پیشرفته دریایی و هوایی آمریکا، در نبرد زمینی ارتش این کشور هیچ گزینه واقعی و قابل اعتنائی در برابر ایران ندارد  از سوی دیگر ارتش آمریکا برای تسلط بر ایران به 1.6 میلیون نظامی نیازمند است که این رقم چیزی بیش از دو برابر نیروهای وظیفه ارتش آمریکا در حال جاضر است.
وی حتی کسب توفیق در مهار ایران را نیازمند تداوم بخشی به سیاست تثبیت قوای نظامی پر شمار در ایران و منطقه می داند که این گزینه هم بصورت طبیعی منجر به تحمیل تلفات سنگین نظامی و انسانی به ارتش آمریکا خواهد شد که در نتیجه آن هزینه مالی بالا و کمرشکنی به دولت آمریکا تحمیل خواهد شد!
مکس بوت در ادامه با اشاره به گزارش سال 2011 مرکز ارزیابی استراتژیک و بودجه ای آمریکا (CSBA)، پاسخ ایران به هرگونه تجاوز نظامی آمریکا را در قالب گزینه هایی از جمله حملات نامتقارن توسط موشک ، زیردریایی ، پهباد ، حملات سایبری و حتی بهره گیری از ظرفیت های گروه های مقاومت علیه منافع آمریکا متصور شده و نتیجه گرفته که آمریکا برای دفع و مقابله با این حملات نا متقارن فعلا چاره مشخص و موثری ندارد.
این تحلیل گر شناخته شده آمریکایی با تاکید بر بهانه تکراری دولتمردان امریکا در مورد برنامه هسته ای کشورمان به برآوردهای اطلاعاتی موجود اشاره کرده و مدعی شده که هر گونه حمله نظامی به ایران تنها موجب تاخیر چهار ساله در پیشرفت برنامه هسته ای کشورمان می شود در حالی که "برجام" به تنهایی زمینه ساز تاخیر 15 ساله ایران در پیشبرد برنامه هسته ای شده است لذا بوت در نتیجه گیری خود بر این نکته اصرار می ورزد اگر هدف دولت آمریکا واقعا توقف برنامه اتمی ایران است، کاخ سفید باید به برجام برگردد!
با توجه به این مقاله و همچنین با نظر به سایر تحلیل های منتشر شده در رسانه های مطرح و شناخته شده آمریکایی می توان نتیجه گرفت که فضای تشتت آراء در بین قدرت های سیاسی حاکم بر این کشور هر روز بیش از پیش جدی و جدی تر می شود و طبیعتا اصرار ترامپ بر ایجاد تنش می تواند با تحریک قدرت های بزرگ سیاسی مخالف، زمینه را برای به ناکام ماندن او در انتخابات پیش روی آمریکا مهیا کند از این رو به نظر می رسد که ترامپ نیز خارج از فضای جنگ روانی تمایل چندانی به ورود به تنش با ایران ندارد.
با این حال در فضای جنگ روانی غفلت از کید دشمن آنهم از نوع آمریکایی اش هوشمندانه نیست خصوصا که تجربیات تاریخی مهمی مانند آنچه در خلیج تونکین رخ داد پیش روی ماست لذا در شرایط فعلی بیش از از هر چیر بایستی بر تقویت بنیه دفاعی و وحدت ملی تاکید کرد و با ستون های پنجمی که در قالب رسانه قصد ایجاد تفرقه و فشار داخلی را دارند –مانند ماجرای اخیر نشریه صدا - بدون اغماض برخورد کرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۵۹
روابط عمومی

طی روزهای گذشته با شدت یافتن تنش های خونین در خیابان های کاراکاس پایتخت کشور چپ گرای ونزوئلا به نظر می رسد که بحران سیاسی و اقتصادی این کشور لاتین تبار آمریکای جنوبی به سرنوشت سازترین روزهای خود رسیده است و دور از ذهن نیست که با تشدید فشارهای کمپین کشورهای غربی به رهبری آمریکا علیه نیکولاس مادورو رئیس جمهور قانونی ونزوئلا شاهد روزهای بحرانی تری در این کشور باشیم.

البته کاراکاس با این دست تنش آفرینی های غرب نا آشنا نیست زیرا کشور ونزوئلا از دو دهه قبل و با تشکیل جمهوری سوسیالیستی ونزوئلا توسط هوگو چاوز رهبر فقید این کشور که از آن بصورت رسمی با عنوان "جمهوری بولیواری ونزوئلا" یا " Bolivarian Republic of Venezuela" یاد می شود به مدار تقابل با سیاست های منطقه ای و حتی بین المللی کاخ سفید وارد شد و در پی آن همواره آماج تهدید ها و توطئه های آمریکایی ها بوده است.

اخبار ونزوئلا

بدون شک مهمترین ریشه  تنش های دو دهه گذشته  ونزوئلا و حتی رویدادهای اخیر خیابان های کاراکاس را باید در عرصه اقتصاد و نقش تعیین کننده منابع نفتی ونزوئلا در سیاست های اقتصادی بازار جهانی نفت مشاهده کرد زیرا چاوز بلافاصله پس از پیروزی انقلاب استقلال طلبانه خود در سال 2000 میلادی، ساختار اقتصادی ونزوئلا را بر خلاف نظر سرمایه گذاران آمریکایی صنعت نفت کشورش تغییر داد و مدیران آمریکایی شرکت ملی نفت و گاز ونزوئلا موسوم به "PDVSA" را اخراج کرد، بالطبع کاخ سفید نیز در پی این تغییر و تحول استراتژیک سیاستهای چاوز و بعدها جانشین او یعنی مادورو را در تقابل و تضاد با منافع استعماری خود ارزیابی کرد که برآیند این ارزیابی به حمایت از ده ها کودتا و توطئه ترور علیه مقامات عالی رتبه ونزوئلا منجر شد که هر بار نیز این تلاش ها با حمایت توده های مردم از رهبران انقلاب بولیواری با شکست مواجهه شده است.

اما در سال 2016 با خارج شدن جریان حزم اندیش واشینگتن از مدار قدرت و روی کار آمدن جریان تهاجم طلب در کاخ سفید به رهبری دونالد ترامپ، فصل جدید و متفاوتی از تقابل آمریکا با ونزوئلا آغاز شد زیرا ترامپ با هدایت مشاورین جنگ طلبی از جمله جان بولتون سیاست "تهاجم مستمر" را همراه با تکیه بر ابزارهای فشار همه جانبه علیه دولت قانونی ونزوئلا بکار بسته و همزمان با اعلام حمایت از کودتاگران ونزوئلایی به رهبری خوان گوایدو و تشکیل یک کمپین بین المللی در راستای حمایت از آنها، شروع به تحمیل تحریم های گسترده اقتصادی علیه مردم انقلابی ونزوئلا کرده و حتی برای تشدید فشار از اعلام احتمال تجاوز نظامی به این کشور هم دریغ نکرده است!

اگر قصد واکاوی چرایی عجله ترامپ برای سرنگونی دولت قانونی مادورو را داشته باشیم باید به این نکته توجه کنیم که کشور ونزوئلا با داشتن منابع نفتی به حجم تقریبی 300 میلیارد بشکه نفت، رتبه اول و در حدود 20 درصد کل ذخایر نفت جهان را در اختیار دارد لذا در شرایطی که کاخ سفید در تلاش برای پیشبرد سیاست مهار ایران از طریق اعمال ممنوعیت در عرصه نفت کشورمان در بازارهای جهانی است طبیعتا دولت ضد آمریکایی حاکم بر ونزوئلا می تواند به عنوان یک هم پیمان ضد آمریکایی کشورمان با مداخله در بازار نفت، بازی آمریکا را علیه کشورمان بهم بریزد لذا پر واضح است که آمریکا برای پشیبرد پروژه ضد ایرانی خود با تمام وجود تلاش می کند تا دولت ونزوئلا را که توان خنثی سازی سیاست های نفتی ترامپ علیه کشورمان را دارد از هستی ساقط کند.

با این حال مهمترین مشکل بر سر راه کودتاگران و حامیان آمریکایی آنها حمایت توده های مردم از دولت قانونی این کشور است زیرا بخش عمده ای از مردم ونزوئلا به خوبی دوران سیاه تسلط کارتل های نفتی آمریکایی بر منابع نفتی این کشور را به یاد می‌آورند و به خوبی می دانند که شکست انقلاب بولیواری به معنای بازگشت تسلط استثمارگران آمریکایی بر منابع نفتی این کشور خواهد بود که این مساله نتیجه ای جز از دست رفتن مهمترین سرمایه اقتصادی این کشور ندارد لذا طراحان کودتا در کاخ سفید با درک عدم همراهی توده های مردم با سیاست براندازانه آنها تلاش دارند تا با تنگ تر کردن حلقه فشار اقتصادی بر اقشار متوسط و ضعیف ونزوئلا آنها را وادار به انتخاب گزینه سرنگونی میراث چاوز کنند.

از این رو دولت ترامپ در نخستین گام خود با ایجاد تدابیری اقتصادی موجب کاهش شدید ارزش پول ملی ونزوئلا موسوم به بولیوار شد آنهم با این نیت که مردم با از دست دادن بخش عمده ای از ارزش دارایی های خود  به خیابان ها ریخته و خواستار تجدید نظر دولت در سیاست های خارجی این کشور شوند و در صورت مقاومت دولت نیز سرنگونی نظام را مطالبه کنند.

در ادامه دولت آمریکا با حمایت از خوان گوایدو 35 ساله که از قضا پرورش یافته در یک خانواده ثروتمند ونزوئلائی است و دوره های تحصیلات تکمیلی خود را در دانشگاه جورج واشینگتن آمریکا گذرانده است تلاش کرد تا مشروعیت رئیس دولت قانونی ونزوئلا را به چالش بکشد و با خلق چالش مشروعیت بر آتش فتنه سیاسی بدمد با این حال پس از هفته ها فتنه آفرینی بدلیل حمایت مردم و ارتش از دولت آمریکا نتوانست موفق به سرنگونی مادورو گردد لذا در روزهای اخیر با تشویق و تحریک فرماندهان و سربازان ارتش ونزوئلا به جدایی از نظام قانونی کشورشان و حمایت از آنها برای پیوستن به صفوف مخالفین دولت، تلاش دارد تا ارتش ونزوئلا را که بعد از توده های مردم مهمترین پشتیبان دولت انقلابی این کشور است با تجزیه و فروپاشی روبرو کند که در نتیجه آن امکان بروز درگیری های خونین در خیابان های کاراکاس وجود دارد که در صورت تشدید حتی می‌تواند منجر به شکل گیری جنگ داخلی و تجزیه این کشور منجر شود که به ظن آمریکایی ها در هر صورت تبعات آن منجر به تضعیف و حتی پایان نقش آفرینی ونزوئلا در جبهه ضد آمریکایی جهان خواهد شد.

دولت آمریکا برای تضمین تحقق این توطئه مذبوحانه تلاش دارد تا با تبلیغ احتمال مداخله نظامی آمریکا در ونزوئلا زمینه را برای تضعیف موضع حامیان دولت و تقویت کودتاگران مهیا کند با این حال با توجه به تداوم حمایت مردم و متحدین بین المللی از جمله مسکو و پکن از دولت نیکولاس مادورو به نظر می رسد که دولت آمریکا همچنان راه پر سنگلاخی پیش روی تحقق اهداف توطئه سیاسی و اقتصادی خود دارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۷:۱۷
روابط عمومی

اگر تاکنون تصاویر و اخبار منتشر شده از اعتراضات سودان را مرور کرده باشید بدون شک حتما در میان تمام تصاویر مخابره شده از خارطوم پایتخت این کشور آفریقایی، تصویر یک معترض سفید پوش بیش از همه به چشمتان آمده است! آری در میان تمام تصاویر مخابره شده از اعتراضات خیابانی مردم سودان مهمترین تصویر مربوط به یک زن جوان به نام «آلاء صلاح» است که از قضاء به صورت ویژه مورد توجه رسانه های غربی قرار گرفته و تلاش می شود تا از او به عنوان یک الگو و نماد مبارزه در سودان و حتی دیگر کشورهای یاد شود!

با دقت در تصاویر و اخبار منتشر شده در مورد این دختر سودانی به خوبی به شباهت های تصویرسازی های انجام شده در مورد او و الگوی تبلیغی-رسانه ای دنبال شده برای تبلیغ دختران هنجار شکن خیابان های تهران که از سوی ضد انقلاب با عنوان «دختران خیابان انقلاب» از آنها یاد می شود پی می بریم! 

آلا صلاح

دختران خیابان انقلاب در واقع پویشی است که توسط عناصر ضد انقلاب فراری و در جهت انجام نوعی از اقدامات هنجار شکنانه و ضد حجاب اسلامی آغاز شده است و در قالب این پویش ضد فرهنگی، دختران و زنان فریب خورده به نشانه اعتراض به حجاب اسلامی با حرکتی نمادین کشف حجاب می کنند و همکارانشان از زوایای مختلف از آنها فیلم و عکس گرفته و جهت پوشش رسانه ای گسترده  که البته از قبل هم هماهنگ شده برای شبکه های ماهواره ای و مجازی ضد انقلاب ارسال می کنند!این اقدام که با هدایت یکی از خبرنگاران فراری ضد انقلاب و در قالب طرح «چهارشنبه های سفید» آغاز شد و در نهایت منتهی به بروز رفتارهایی از جنس کشف حجاب بر روی سکوهای نصب شده در میادین اصلی شهر تهران گردید از قضاء همزمان بود با شروع تحرکات منتهی به اغتشاشات دی ماه 96... !مقایسه پروژه ضد اسلامی دختران خیابان انقلاب با نمونه های مشابه انجام شده در سایر کشورهای اسلامی از جمله سودان ما را به این نتیجه می رساند که اتاق های فکر غرب در راستای پیشبرد سیاست های مستکبرانه خود در جهان اسلام، تمرکز خود را معطوف به حوزه زنان و بهره برداری تبلیغاتی از آنها کرده اند، به عبارت بهتر دشمنان جهان اسلام تلاش دارند تا با تعریف نقش و ماموریت ویژه برای زنان فریب خورده که عمدتا افرادی با مشکلات شدید و عدیده خانوادگی و روانی هستند، از آنها به عنوان یک ابزار کارآمد برای تحریک و فریب افکار عمومی در پروژه های براندازانه خود بهره ببرند.

حال اگر با نگاهی علمی قصد بررسی این استراتژی غربی را داشته باشیم با اندکی کنکاش در مفاهیم جامعه شناسانه به مفهوم سرمایه های نمادین یا "Symbolic Capital" برمی خوریم که  خود یکی از انواع چهارگانه سرمایه های جوامع بشری است.

تحولات سودان

بر اساس تعاریف علمی ارائه شده از سرمایه می توان اندوخته های ارزشمند یک اجتماع را حول چهار سرمایه دسته بندی کرد که عبارتند از سرمایه اقتصادی ، سرمایه اجتماعی ، سرمایه انسانی و سرمایه نمادین!در این بین اما کارکرد سرمایه نمادین خاص و ویژه است زیرا کارکرد آن معطوف به جذب و تکثیر انبوه انواع سرمایه های دیگر می باشد! در واقع سرمایه نمادین را می توان به مثابه موتور تولید انواع دیگر سرمایه دانست که در نقش یک کارخانه به تولید انواع سرمایه دیگر می پردازد!از این رو دشمن با توجه به شکست های متعدد خود در جذب توده های مردم علیه انقلاب اسلامی در استراتژی های براندازانه جدید خود تلاش دارد تا با تحریک زنان و حتی مردان فریب خورده به انجام اقدامات نمادین هنجارشکنانه و پوشش رسانه ای گسترده آن به ظن خود با خلق سرمایه نمادین از بلاهت آنها، سایر سرمایه های مورد نیاز خود برای پیشبرد سیاست براندازانه را تامین نماید که خنثی سازی آن جز با افزایش بصیرت و آگاهی عمومی در سطح جامعه و خصوصا اقشار آسیب پذیر ممکن نیست!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۳۳
روابط عمومی

در پی ظهور پدیده تروریستی داعش، بسیاری از مردم کشورهای جنگ زده برای فرار از بحران‌های امنیتی و اقتصادی گریبان‌گیر کشورهای‌شان، راهی اروپا شدند. این پدیده به دلیل پیامدهای گسترده آن با واکنش منفی مقامات ارشد اتحادیه روبه‌رو شد و هر یک از اعضای این اتحادیه سیاست‌های گوناگونی را برای مقابله با این پدیده در پیش گرفتند که در بین همه آنها سیاست انگلیسی و پر حاشیه «برگزیت» یا «خروج انگلیس از اتحادیه اروپا» بیش از همه توجهات جهانی را به خود جلب کرده است.

دولت انگلیس در سال ۲۰۱۶ پس از برگزاری همه‌پرسی عمومی، خروج از اتحادیه اروپا را سیاست رسمی خود برای مصون داشتن این کشور از پیامدهای منفی مهاجرت و بحران‌های اقتصادی گریبان‌گیر اتحادیه اروپا دانست.

با این حال برگزیت چالش‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و درازمدت زیادی برای انگلیس، اتحادیه اروپا و کل جهان خواهد داشت؛ همان‌گونه که در کوتاه‌مدت، اعلام خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، شوک‌های فراوانی را بر اقتصاد و بازارهای جهانی وارد کرد و موج جدیدی را از ملی‌گرایی افراطی و حملات علیه مهاجران و اقلیت‌های نژادی از جمله مسلمانان پدید آورد.

این چالش‌ها آنقدر مهم است که جامعه اطلاعاتی آمریکا در جدیدترین ارزیابی اطلاعاتی خود که در ژانویه 2019 منتشر شد، به این موضوع اشاره کرد و آن را تهدیدی علیه منافع آمریکا دانست. بر اساس این ارزیابی، روابط تجاری بین این کشور و اتحادیه اروپا که ارزش آن در سال 2017 یک تریلیون و دویست میلیارد دلار بود، به طور حتم به واسطه عدم دستیابی به توافقی کارآمد و مرتبط با برگزیت آسیب خواهد دید. 

البته با توجه به ارزیابی حتی توافقی خوب در مورد برگزیت نیز تهدیدی علیه آمریکا است؛ زیرا اگر خروج انگلیس از اتحادیه اروپا طبق برنامه محقق شود، مهم‌ترین شریک آمریکا در اتحادیه، آن هم در عرصه دنبال کردن سیاست‌های تحریمی علیه روسیه و همچنین گسترش بازار آزاد و لیبرالیسم اقتصادی از دست خواهد رفت.

برگزیت

از سوی دیگر باید توجه داشت که در حال حاضر دولت انگلیس به دلیل سابقه تاریخی و سیاسی خود یکی از مهم‌ترین بازیگردانان عرصه سیاسی و امنیتی اتحادیه اروپا است. به طور طبیعی نهایی شدن برگزیت زمین بازی را در اختیار کشورهای دیگری قرار خواهد داد که بعضاً سیاست‌هایی متفاوت و مستقل از کاخ سفید دارند.

با این حال تاکنون برخلاف برنامه زمانی از پیش طرح شده دولت انگلیس، ترزا می، نخست‌وزیر این کشور نتوانسته است برگزیت را اجرا کند و همچنان برای دستیابی به راه‌حلی به منظور خروج همراه با توافق از اتحادیه اروپا با شکست مواجه می‌شود. 

نخست‌وزیر انگلیس طی سه مرتبه نتوانسته است رأی موافق هم‌حزبی‌های خود را برای تأیید این توافق و خروج از اتحادیه اروپا کسب کند؛ بنابراین در شرایط فعلی تنها چاره عبور از بن بست سیاسی موجود را مراجعه به حزب کارگر که رقیب حزب او محسوب می‌شود، دیده است تا از طریق جلب حمایت این حزب بر مخالفان درون‌حزبی خود غلبه کند و در نهایت موفق به تأیید برگزیت شود. 

با این حال رصد جدیدترین تحولات برگزیت حکایت از شکست این اقدام ترزا مِی دارد؛ زیرا بیانیه اخیر حزب کارگر نشان می‌دهد نخست‌وزیر انگلیس نتوانسته رأی موافق این حزب را برای غلبه بر مخالفان خود جلب کند. از این رو می‌توان نتیجه گرفت دولت انگلیس بیش از آنچه پیشتر تصور می‌شد گرفتار پیچیدگی‌های سیاسی و اقتصادی خروج از اتحادیه اروپا است؛ بنابراین به نظر می‌رسد عبور از بحران برگزیت به زودی ممکن نخواهد بود، اما نکته مهم اینجاست که تداوم این پیچیدگی‌ها علاوه بر تشدید بحران سیاسی در انگلیس زمینه را برای تضعیف بیش از پیش مواضع اتحادیه اروپا در عرصه بین‌الملل فراهم خواهد کرد که این مسئله تأثیر مهمی بر پرونده‌های مهم از جمله برجام و تقابل غرب با روسیه خواهد داشت!

- نوید کمالی - هفته نامه صبح صادق

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۵۸
روابط عمومی

در ادبیات سیاسی و رسانه ای غرب “بهار عربی” یا “Arab Spring” به انقلاب‌ها، خیزش‌ها و اعتراضات در جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا در سال‌های ۲۰۱۰ اطلاق می شود که منجر به سرنگونی و تغییر دیکتاتورهای حاکم بر تعدادی از کشور مهم عربی گردید که تاثیرات و تبعات برخی از آنها تا کنون ادامه دارد که از جمله آنها می توان به بحران جنگ داخلی لیبی اشاره کرد.

در اثر این موج اعتراضات که از آن در ادبیات سیاسی کشورمان با عنوان “بیداری اسلامی” یا “Islamic awakening” یاد می شود چهار حکومت دیکتاتوری عربی تونس، مصر، لیبی و یمن سرنگون شدند و سه حکومت بحرین، اردن و تا حدودی عربستان نیز با مشکلات جدی مواجه گشتند.

ماجرای بهار عربی یا بیداری اسلامی از خودسوزی محمد بوعزیزی، میوه فروش دوره گرد تونسی آغاز شد که در اعتراض به ممانعت و آزار و اذیت پلیس در شهر کوچک سیدی بوزید خود را به آتش کشید و این واقعه که از دید حکمرانان عرب منطقه کم اهمیت بود همانند یک چاشنی انفجاری مکانیزم شروع جنبش های عمومی اعتراضی را آغاز کرد.

مقاله بهار عربی

این تحولات تا پیش از شروع توسط هیچ یک از اقشار نخبه تونس و جهان عرب از جمله سیاست مداران و حتی تحلیل گران اعم از امنیتی ، دانشگاهی یا روزنامه نگار پیش‌بینی نشده بود لذا نه تونس بلکه هیچ از کشورهای درگیر با این پدیده آمادگی مواجهه با آن را نداشتند و تنها به استفاده از قوه قهره علیه مردم روی آوردند که این مسئله نیز به تشدید بحران انجامید.

تظاهراتی که در پی خودسوزی بوعزیزی رخ داد، بلا فاصله پس از سرنگون کردن زین العابدین بن علی در تونس، به سراسر منطقه شمال آفریقا و حتی غرب آسیا تسری یافت؛ مصر، مراکش، لیبی، الجزایر، سودان و موریتانی در قسمت آفریقایی جهان عرب و اردن، کویت، یمن، عربستان، عمان، بحرین در بخش آسیایی جهان عرب، دست خوش نا آرامی ها و تظاهرات وسیع مردمی شدند.

اگر قصد ریشه یابی چرایی وقوع این تحولات را داشته باشیم در می یابیم که یکی از مهمترین دلایل آن نارضایتی بالای افکار عمومی از نظام سیاسی حاکم بر این کشورها بوده است، زیرا همه کشورهای عربی بحران زده دارای نظام‌های سیاسی خودکامه و بسته بودند که به صورت یک عادت و در درجات مختلف به سرکوب مخالفان و منتقدان پرداخته و برای اکثریت مردم نقش موثری در ساختار سیاسی قائل نبودند. از همین رو نیز ابراز ناخرسندی عمیق از نظام‌های استبدادی در صدر شعارها و بیانیه های معترضین عرب قرار داشت.

در اینجا باید به این واقعیت توجه داشت که این دست کشورها از فقدان مطبوعات و رسانه های آزاد رنج می بردند زیرا حکمرانان دیکتاتور با توجه به خوی خودکامه و استبدادی خود تمایلی به شنیدن صدای مردم و مشکلات عمومی آنها نداشتند و مطبوعات و رسانه های حکومتی نیز تنها با انعکاس آنچه مطلوب دیکتاتورهای حاکم بر کشورهایشان بود بر حقایق میدانی و نارضایتی های مردمی سرپوش می گذاشتند، در واقع رژیم های استبدادی عرب با مسدود ساختن مجاری طرح و ابراز افکار عمومی نه فقط دیگران، بلکه خود را نیز فریب می دادند لذا تمام راه ها برای اصلاح وضع موجود در کشورهای خود را مسدود گذاشته بودند.

البته باید این نکته را هم در نظر داشت که آن دسته از دولت های عربی که دارای میزان قابل توجهی از “مردم سالاری” و بهره مند از سطح حداقلی از مشارکت مردمی بودند خیلی سریع از بحران گذشتند.

با پایان موج اول بهار عربی بسیاری از کشورهای منطقه که سال ها به شیوه خودکامه و صرفا امنیتی بر مردم حکومت کرده بودند به‌دلیل ترس از بازگشت مجدد موج اعتراضات دست به برخی اصلاحات اجتماعی و سیاسی زدند که از جمله آنها می‌توان به اصلاحات اجتماعی و فرهنگی محمد بن سلمان در عربستان سعودی که منجر به رفع برخی از مهمترین محدودیت های اجتماعی از جمله رانندگی زنان شد اشاره کرد هر چند در عمل حکام این دست کشورها نتوانستند از شیوه سنتی حکومت‌داری خود و سرکوب افکار عمومی دست بردارند!

بر اساس برآورد سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۶ ، بهار عربی به رشد اقتصادی شمال آفریقا و غرب آسیا لطمه زده و کشورهای این منطقه ۶۱۴ میلیارد دلار از وقوع حوادث آشوبناک آن زیان دیدند ;کمیسیون اقتصادی و اجتماعی آسیای غربی در سازمان ملل هم اعلام کرد که در جریان این تحولات معادل ۶ درصد تولید ناخالص داخلی بالقوه منطقه بین سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۵، از دست رفته‌است و ناآرامی‌ها مشکل بدهی، بیکاری، فساد و فقر را تشدید کرده‌اند.

با توجه به این واقعیت میدانی که وقوع انقلاب عربی هر چند باعث بروز برخی اصلاحات سطحی در سطح جوامع عربی شد اما فقدان توجه به توسعه مردم سالاری در این کشورها و مسدود ماندن جریان های رسانه ای آزاد در کنار تداوم یافتن مشکلات و بحران های اقتصادی معیشتی یکبار دیگر موجب شد تا آتش زیر خاکستر اعتراضات مردمی در این کشورها شعله ور شود و در گام اول موجبات سرنگونی عبدالعزیر بوتفلیقه رئیس جمهور الجزایر و عمر البشیر دیکتاتور سودان را فراهم کند.

با توجه به شرایط سیاسی و اقتصادی فعلی جامعه جهانی و همچنین تداوم یافتن بحران بی ثباتی قیمت نفت خام در بازارهای جهانی که از قضا مهمترین منبع درآمد دولت های خودکامه منطقه است

به نظر می رسد که می توان شرایط فعلی را به عنوان پیش درآمدی بر شروع “موج دوم بهار عربی” در نظر گرفت که در صورت عدم اعمال اصلاحات اساسی در روند حکومت داری و اقتصاد کشورهای منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا شاهد شعله ور شدن آن خواهیم بود که به مراتب می تواند خون بار تر از حوادث سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱ شود که منجر به کشتار حدود ۳۷ هزار شهروند معترض شد.

البته باید توجه داشت که طبیعتا دشمنان جهان اسلام در این شرایط سعی خواهند کرد تا با سوار شدن بر موج اعتراضات جدید و هدایت آنها همانند ماجرای کودتای ارتش در سودان بار دیگر مهره های دست نشانده خود را در کشورهای استعمار زده عربی حاکم نمایند لذا بایستی با ورود به هنگام به این فصل نو از شروع بحران های اعتراضی در منطقه با افزایش بصیرت و بینش سیاسی توده های عرب و مسلمان غرب آسیا و شمال آفریقا بر خلاف انتظار جهان غرب، “فصل جدیدی از بیداری اسلامی” را رقم زد تا در نتیجه آن اعتراضات عمومی با آگاهی سیاسی و انقلابی همراه گشته و در نهایت دست های سردمداران جهان استکبار از جهان عرب کوتاه شود.

- نوید کمالی - روزنامه رسالت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۵۲
روابط عمومی

نوید کمالی - سایت بصیرت / اعتراضات سراسری سودان پس از چهار ماه به نتیجه رسید و سرانجام عمر البشیر رئیس جمهور این کشور پس از سه دهه حکومت با مداخله ارتش و هدایت وزیر دفاع از قدرت برکنار شده و زمام امور این کشور بحران زده برای حداقل دو سال آینده در دست شورای نظامی انتقالی قرار گرفت.  
عمر حسن البشیر که اکنون در حصر خانگی است در دوران جوانی به ارتش پیوست و دوره های خود آموزشی را در مصر طی کرد و در همین ایام بود که با وقوع جنگ یوم کیپور در سال 1973 در صفوف ارتش عربی به رهبری مصر با رژیم صهیونیستی وارد جنگ شد.
البشیر سال ها بعد با حمایت مخالفان حکومت مرکزی سودان، کودتایی نظامی را با عنوان انقلاب نجات ملی تدارک دید و بدون خون ریزی، صادق المهدی نخست وزیر منتخب وقت را سرنگون کرد و با کنترلی که بر نیروهای مسلح سودان داشت بلافاصله اقدام به تعطیلی مجلس، احزاب و مطبوعات کرده و خود را به عنوان ریاست «شورای رهبری انقلاب نجات ملی» منصوب کرد.

آخرین اخبار سودان
ماهیت تمامیت خواه عمر البشیر موجب شد تا وی با کنار زدن اصول حکومت داری مردم سالارانه شخصا پست های ریاست جمهوری، نخست وزیری، فرمانده نیروهای مسلح و وزارت دفاع سودان را یکی پس از دیگر در اختیار گیرد و در واقع یک جمهوری دیکتاتوری را پایه ریزی کند.
اما عمر البشیربه این مسئولیت ها رضایت نمی داد و در نهایت برای قبضه کردن بیش از پیش قدرت در دستان خود در سال ۱۹۹۳ شورای رهبری را منحل و خود را رئیس جمهور سودان معرفی کرد با این حال برای توجیه افکار عمومی داخل و خارج در سال 1996 اقدام به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری کرد و جالب اینکه در پی آن برای دوره های پنج ساله همواره خود را رئیس جمهور منتخب مردم معرفی می کرد.
کشور سودان با 43 میلیون نفر جمعیت و با وجود دسترسی به منابع غنی طبیعی و معدنی همواره از مشکلات اقتصادی رنج برده است و کودتای عمر البشیر نیز قرار بود این کشور را از مشکلات اقتصادی گریبان گیر آن رهایی بخشد لذا البشیر در سال های نخست حکمرانی خود توجه زیادی به بهبود شرایط اقتصادی و معیشتی کشورش داشت به همین دلیل نیز در سال های ابتدایی ریاست جمهوری خود با مدیریت منابع نفتی جنوب علاوه بر افزایش درامدهای ارزی کشور و بهبود معیشت عمومی سودانی ها توانست بر محبوبیت و اقتدار خود بیفزاید.
اما این شرایط آنچنان دوام نیافت و با تشدید تنش ها بین بخش شمال و جنوبی سودان که منجر به جدایی جنوب این کشور و تشکیل کشور سودان جنوبی در سال ۲۰۱۱ شد، سودان با بحران شدید اقتصادی روبرو شد زیرا بخش عمده ای از منابع نفتی، آبی و جنگلی سودان در جنوب این کشور قرار داشت و با جدا شدن این بخش تولید نفت سودان که مهمترین منبع درآمد این کشور است به شدت کاهش یافت بطوری که در پی آن ارزش پول ملی این کشور به پایین ترین سطح در طول دهه های اخیر رسید. 
طبیعتا فقدان وجود منابع درآمدی ارزی و همچنین کاهش مداوم ارزش پول ملی موجب تشدید فشارهای اقتصادی و معیشتی بر مردم سودان شد که در نتیجه آن عمرالبشیر برای مهار اعتراضات عمومی کوشید تا منابع درآمدی جدید را برای نجات اقتصاد بحران زده کشورش بیابد.
از منظر عمر البشیر بهترین و مناسبت ترین راهکار برای تامین نیازمندهای اقتصادی سودان افزایش تعاملات سیاسی و اقتصادی با کشورهای ثروتمند حاشیه خلیج فارس بود تا از این طریق فرصت دریافت کمک های مالی برای سودان مهیا شود.
پس از شروع تلاش های دیپلماتیک سودان کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در مذاکرات خود با عمر البشیر حمایت خود از سودان را منوط به قطع روابط این کشور با جمهوری اسلامی و مشارکت وی در طرح های منطقه‏ای این شورا از جمله سرکوب انقلاب یمن کردند که از قضا این درخواست ها مورد موافقت عمرالبشیر قرار گرفت آنهم در حالی که پیش از این سودان دارای روابط گرم و نزدیکی با ایران بود و بنا بر اظهارات مقامات وقت سودانی بخش عمده ای از زیرساخت های دفاعی و عمرانی این کشور توسط شرکت ها و متخصصان ایرانی ایجاد و به بهره برداری رسیده بود.
با این حال عمر البشیر با چشم پوشی نسبت به روابط گذشته خود با جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت و در یک چرخش آشکار در ماه مارس ۲۰۱۵ و تنها ساعاتی قبل از پیوستن به تجاوز نظامی عربستان سعودی به مردم مظلوم یمن تصمیم به اخراج کلیه ایرانیان حاضر در سودان گرفت و در ماه دسامبر نیز تمام روابط دیپلماتیک خود را با کشورمان بصورت یکجانبه قطع کرد.
دیکتاتور سودان امیدوار بود که این چرخش دیپلماتیک و سازش با جبهه غربی و عربی ضد مقاومت موجبات رونق اقتصادی کشورش را فراهم کند اما بر خلاف انتظار وی حتی حضور هزاران سرباز سودانی در صفوف ارتش متجاوز عربستان هم نتوانست موجب سرازیر شدن دلارهای نفتی ریاض به خارطوم شود که در نتیجه آن روز بروز بر فشارهای اقتصادی تحمیل شده بر مردم سودان افزوده می‌شد بطوری که از اواخر سال گذشته میلادی بدلیل افزایش تصاعدی تورم و همچنین کمبود کالاهای اساسی و افزایش قیمت سوخت و البته نان، اعتراضات شدید خیابانی در این کشور آغاز شد.
در این شرایط هر چند عمر البشیر به اشتباه محاسباتی خود در سازش با دشمنان کشورش پی برده بود و تلاش می کرد تا با ایفای نقش در پرونده سوریه، سودان را مجددا به محور مقاومت و خاصه ایران نزدیک نماید اما تشدید تظاهرات های سراسری و زد و خورد نیروهای امنیتی وفادار به او با معترضان خیابانی زمان را علیه او پیش برد و سرانجام پس از 30 سال حکمرانی بلامنازع عمر البشیر، توسط فرماندهان نظامی نزدیک به عربستان از قدرت برکنار و همراه با ده ها مقام وابسته به خود راهی حصر خانگی شد.
حالا سودانی ها با توجه به بیانیه ارتش این کشور باید حداقل تا دو سال آینده را تحت رهبری «شورای انتقالی نظامی» که ریاست آن بر عهده ارتشبد «عوض بن عوف» است، سپری کنند اما در نهایت نتیجه این کودتا هر چه باشد تجربه تاریخی و شکست خورده سازش و سازش کاری با غرب و سرسپردگان منطقه ای آنها تا سال ها بعد پیش روی نه تنها مقامات آینده سودان بلکه تمام رهبران کشورهای عربی و اسلامی خواهد بود. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۲۴
روابط عمومی

نوید کمالی - هفته نامه صبح صادق / بررسی تاریخ و روند فتنه‌سازی‌های آمریکا علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در مقاطع مختلف 40 سال اخیر نشان از عزم جدی دولت آمریکا برای مقابله با ایران دارد که البته اظهارات اخیر مایک پنس، معاون ترامپ درباره دعوت مردم ایران به «تظاهرات خیابانی» علیه نظام اسلامی مهر تأییدی بر این سیاست ضد ایرانی دولت آمریکا است.

پنس به تازگی در سخنرانی خود همزمان با اوج گرفتن مداخلات سیاسی و امنیتی کاخ سفید در ونزوئلا از تلاش دولت آمریکا برای به رسمیت شناختن معارضان ایرانی، همانند آنچه در ونزوئلا شاهد آن هستیم، خبر داد! 

وی در سخنرانی خود به ماجرای شکست آمریکا در پیشبرد ماجرای فتنه 88 اذعان کرد و مدعی شد: «جهان دفعه قبل در جریان جنبش سبز فرصت رویارویی با رژیم ایران را از دست داد؛ اما این بار نه. این بار همه ما باید محکم بایستیم. در حالی که اقتصاد ایران همچنان در حال سقوط است و مردم ایران به خیابان‌ها می‌آیند، ملت‌های دوستدار آزادی باید برای پاسخگو کردن رژیم ایران برای شر و خشونتی که بر مردم خود، بر منطقه و بر جهان وارد کرده است، در کنار هم قرار گیرند.»

اخبار ونزوئلا

بررسی این اظهارات بی‌پرده مایک پنس که در واقع دومین مقام عالی‌رتبه دولت آمریکا است، نشان‌دهنده نوع راهبرد اتخاذ شده آمریکا علیه کشورمان است که مهم‌ترین نکته آن ناامیدی آمریکا از طراحی و اجرای گزینه‌های سخت علیه ملت ایران است. در واقع دولت آمریکا با درک شرایط حاکم بر ایران و جهان به ناکارآمدی تمرکز بر گزینه‌های سختی همچون مقابله نظامی با ایران پی برده، لذا تمرکز و سرمایه‌گذاری‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود را معطوف به افزایش فشارهای نرم علیه ملت ایران کرده که افزایش تحریم‌ها بخشی از این سیاست ضد ایرانی است. با این حال دولتمردان صهیونیست آمریکایی به خوبی به این نکته واقفند که افزایش فشارهای ضد انسانی‌شان علیه ملت ایران به تنهایی تأثیری بر عزم و اراده مردم و نظام اسلامی ایران نخواهد داشت؛ لذا تشدید فشارها و تحریم‌ها را تنها به عنوان گام اول راهبرد تغییر نظام در ایران در نظر گرفته‌اند.

آمریکایی‌ها در این گام تلاش می‌کنند با بهره‌گیری از امپراتوری رسانه‌ای خود مردم را از وضع موجود ناراضی کرده و آنها را به سوی آنچه از دید پنس تظاهرات خیابانی خوانده شده، سوق دهند که البته رهبر معظم انقلاب مدتی قبل در یک استعاره هوشمندانه از این سیاست آمریکایی به «سیاست عصبانی کردن مردم» یاد کردند. در همین راستا، در ماه‌های اخیر رسانه‌های فارسی‌زبان بیگانه به شدت بر حجم خبرسازی‌های خود در رابطه با مشکلات معیشتی و کارگری افزوده‌اند و در همه بخش‌های خبری و محتوایی آنها مطالبی با هدف تحریک اقشار آسیب‌پذیر قرار داده شده است!

اما آمریکایی‌ها در گام دوم سیاست ضد ایرانی خود تلاش دارند برخلاف سیاست‌های شکست‌خورده ضد ایرانی سابق خود، برای جمهوری اسلامی ایران یک آلترناتیو جایگزین و در دسترس خلق کنند؛ هر چند این سیاست را پیشتر و در جریان حمایت از سران فتنه 88 آزمایش کرده بودند؛ اما هوشیاری ملت ایران و قیام 9 دی موجب شکست این توطئه شد، لذا هم اکنون دولت آمریکا با طراحی پروژه آلترناتیوسازی در ونزوئلا و حمایت از خوان گوایدو تلاش دارد در یک محیط آزمایشگاهی توطئه‌ای از جنس فتنه 88 را در کشور ونزوئلا اجرا کند تا در صورت موفقیت این نمونه آزمایشگاهی فتنه جدیدی را علیه دشمن اصلی سیاست‌های استکباری خود، یعنی ایران طراحی کند.

البته آمریکایی‌ها یا همان احمق‌های درجه یک که رهبر معظم انقلاب پیشتر از آنها به عنوان دشمنان حقیر ملت ایران یاد کردند، به این نکته توجه ندارند که ماهیت ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران برخلاف تمام کشورها و ملت‌های دنیا در جهان بی‌بدیل است و این دست توطئه‌های آلترناتیوسازی هیچ‌گاه نخواهند توانست خللی در راه و مسیر ملت انقلابی ایران ایجاد کنند؛ زیرا مربی عبرت‌آموزی ملت ایران تجارب تاریخ معاصر و توطئه‌های تاریخی آمریکا در ایران و دنیاست که تنها به سود آمریکایی‌ها تمام شده است تا ملت‌ها!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۱۹
روابط عمومی

محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان پس از  سالها فعالیت دیپلماتیک پر فراز و نشیب بالاخره سرانجام با انتشار یک پست اینستاگرامی در نیمه شب، خبر از استعفای خود از مقام وزارت خارجه داد!

این خبر بدلیل اهمیت و تاثیرگذاری حال و هوای دستگاه سیاست خارجی بر اتمسفر سیاسی و اقتصادی کشور، موج بزرگی از واکنش ها در نقد این اقدام وزیر امور خارجه شروع شد که بررسی آنها حکایت از وجود یک نوع بیم و امید بینابینی نسبت به آینده سیاست خارجی کشورمان در ماه های پیش رو است.

استعفای محمد جواد ظریف


محمد جواد ظریف در طول دوران 67 ماهه تصدی پست وزارت خارجه بدلیل آنچه که پیشبرد مذاکرات اتمی موسوم به "برجام هسته ای" خوانده می شود با وجود تمام انتقادات توانست در برهه ای خاص به یکی از مهمترین و شاید به ظن برخی محبوب ترین چهره سیاسی حاضر در کابینه دولت بدل گردد و در قالب یک سلبریتی دیپلمات جلوه کند بطوری که حتی عده زیادی از او به عنوان به عنوان یکی از گزینه های مطلوب انتخابات 1400 یاد می کردند، با این حال دوران ماه عسل برجامی آنچنان به درازا نکشید و کمتر از یک سال قبل، با خروج یکباره ترامپ از برجام و بازگشت تحریم های اقتصادی یکجانبه آمریکا علیه کشورمان، ناتوانی دستگاه سیاست خارجی در پیشبرد دیپلماسی اقتصادی و خنثی سازی فشارهای اقتصادی آمریکا بیش از هر زمانی هویدا شد که در نتیجه آن بخش عمده ای انتقادات افکار عمومی نسبت به وضع موجود متوجه وزارت خانه تحت امر ظریف شد که در نهایت کار را به جایی رساند که سکاندار پیشکسوت وزارت خارجه تنها راه خلاصی خود از وضع موجود را در خروج خود از دستگاه سیاست خارجه و واگذار کردن این پست حساس به فردی دیگر یافت!

برای درک چرایی اهمیت استعفای ظریف باید به این نکته توجه کرد که با توجه به عیان شدن ضعف ها و ناکارآمدی های برخی نهادهای اجرایی در مدیریت اقتصاد ملی و معیشت عمومی و همچنین با نظر به در پیش بودن انتخابات مجلس در سال 98 این خروج یکباره معروفترین چهره سیاسی دولت از کابینه را می‌توان به مثابهه شروع دومینوی استعفاهای مردان صاحب نام دولت تشبیه کرد، آنهم در شرایطی که جریان اصلاحات و پدرخوانده های این جریان ناخشنود از این واقعه و شرایط پیش آمده نیستند و به اذعان برخی چهره های شناخته شده این جریان عبور از روحانی و منزه جلوه دادن جریان اصلاحات در شکل‌گیری شرایط اقتصادی فعلی کشور در نهایت موجب حفظ بقای این جریان در مجلس و دولت آینده خواهد شد!

از سوی دیگر همزمانی اعلام این استعفا با سفر بشار اسد رئیس جمهور سوریه به تهران نیز به خودی خود موجب شد تا این سفر راهبردی که با هدف قدردانی از ملت ایران در حمایت از محور مقاومت و ملت سوریه انجام شده بود در حاشیه قرار گرفته و دشمنان انقلاب با ارتباط دادن این دو رویداد به یکدیگر زمینه را برای سوء استفاده و تحریک افکار عمومی فراهم کنند.

با این حال نمی توان از برخی خدمات محمد جواد ظریف به کشور را در عرصه سیاست خارجی نادیده گرفت، اما هر چقدر هم که قدردان چهار دهه خدمت ظریف باشیم بدون شک نمی توانیم رها کردن سکان وزارت خارجه در حساس ترین برهه تاریخی کشور را یک اقدام هوشمندانه و در راستای تامین منافع ملی کشور تعریف کنیم! زیرا این دست اقدامات خواهی یا نخواهی موجب ایجاد رخنه در جبهه سیاست خارجی کشور شده و فرصت های متعددی را در دسترس دشمنان بی ریشه کشورمان قرار خواهد دارد که تنها معطل شدن دستگاه سیاست خارجی تنها یکی از آنها است، زیرا که معرفی وزیر جدید علاوه بر زمان بر بودن خواهی یا نخواهی منجر به تغییرات دنباله داری در وزارت خارجه خواهد شد و این قبیل تحولات اداری در ماه های حساس پیش رو می تواند موجب افزایش ضریب آسیب پذیری دستگاه سیاست خارجی در مواجهه با فشارهای پیدا و پنهان آمریکا و همپیمانان منطقه ای و فرا‌‌منطقه ای اش شود خصوصا به این دلیل که می دانیم در اردیبهشت ماه پیش رو تیم ضد ایرانی ترامپ در صدد تحمیل فشارهای دیپلماتیک جدیدی علیه کشورمان است.

لذا در شرایط فعلی استعفای ظریف جز ایجاد تنش در بازار و افزایش نگرانی عمومی نسبت به وضعیت کارآمدی دولت و نهادهای اجرایی و البته دلگرم شدن دشمنان خارجی نظام نسبت به تاثیرگذار بودن تحریم ها منفعت دیگری نخواهد داشت مگر اینکه ظریف دلیل و توجیه مناسبی را برای استعفای خود نه تنها به شخص رئیس جمهور، بلکه به دادگاه افکار عمومی ارائه دهد.

یک منبع مطلع در وزارت امور خارجه با بیان اینکه آقای ظریف به‌علت روحیه حساسی که دارند گاهی تصمیمات دفعی می‌گیرند و با همان شخصیتی که از ایشان سراغ داریم گاهی از تصمیمات احساسی خود هم ناراحت می‌شوند، تأکید کرد: «در این مورد، طبق اطلاع اینجانب، به احتمال زیاد ایشان به دولت برمی‌گردد.» سوال اینجاست که آیا چنین جایگاه خطیری جای تصمیمات احساسی و دفعی است؟!

در پایان باید توجه داشت که در اوج جنگ همه جانبه اقتصادی علیه کشورمان طبیعتا و منطقا منافع ملی فراتر و بالاتر از هر نوع منافع حزبی و جریانی قرار می گیرد و تمام مسئولین نظام در هر سطح و جایگاهی بایستی با تاکید بر اولویت منافع ملی و فارغ از هر گونه اختلاف نظر حزبی و جریانی تا حد امکان در سنگر مسئولیت ایستاده و از منافع ملت در مقابل هجمه دشمن دفاع کنند و حتی در صورت اصرار یک فرد بر ترک سنگر خدمت مسئولین ارشد کشور بایستی بلافاصله فردی توانمند را جایگزین وی نمایند زیرا در صورت غفلت از این مهم نه تنها در پیشگاه ملت و تاریخ بلکه در محضر خداوند منان نیز بایستی پاسخگوی غفلت و ضعف خود در دفاع از ملت و نظام اسلامی باشند.

- نوید کمالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۲۵
روابط عمومی